گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ترجمه الارشاد
جلد اول
باب دوم در این باب اخبار و فضائل و مناقب و کلمات حکمت آمیز و معجزات و آثار برجسته علی ع ذکر میشود



اشاره
از آن جمله اخباري در این باب آورده میشوند که حاکی از سابقه ایمان اوست:

1

صفحه 29 از 179
،ص: 30
-1 یحیی بن عفیف از پدرش روایت کرده پیش از آنکه پیغمبر اکرم امر نبوت را اظهار کند من با عباس بن عبد المطلب نشسته (1)
بودیم اول ظهر جوانی آمد رو بکعبه ایستاده بنماز مشغول شد فاصله نشد جوان دیگري آمد بطرف راست او ایستاده و زنی هم آمد
پشت سر آنها بنماز مشغول شد، جوان برکوع رفت آنها هم اقتدا کرده با وي برکوع آمدند چون سر از رکوع برداشتند بسجده آمده
آنها هم سر بسجده گذاردند من بعباس گفتم امر عظیمی مشاهده میکنم گفت آري چنانست که میگوئی میدانی این جوان کیست؟
این جوان پسر برادر من و نام او محمد و پدرش عبد اللَّه بن عبد المطلب است و این جوان دیگر نیز پسر برادر من علی- بن ابی
طالب است و این زن خدیجه دختر خویلد است.
پسر برادر من میگوید پروردگار او که خداي آسمانها و زمین است او را باین دینی که هم اکنون بدان توجه دارد مأمور داشته و
سوگند بخدا بجز این سه نفر متدین باین دین نمیباشند.
-2 سهل بن صالح که بیش از صد سال از عمر او گذشته گفت از ابو معمر بن عباد از انس بن مالک شنیدم میگفت رسول خدا (2)
ص فرمود فرشتگان مدت هفت سال بر من و علی درود میفرستادند براي آنکه گواهی به یکتائی خدا و رسالت من جز از من و او از
دیگري ظاهر نمیشد.
،ص: 31
-3 معاذه عدویه گفته از امیر المؤمنین ع هنگامی که بر فراز منبر بصره بود شنیدم میفرمود من صدیق اکبرم پیش از آنکه ابو بکر (1)
ایمان بیاورد ایمان آوردم و قبل از او تسلیم فرامین اسلام شدم.
-4 ابو سخیله گفته من و عمار بعزم حج بیت اللَّه رفتیم و بر ابو ذر غفاري وارد گردیدیم و سه روز از حضور آن مرد نورانی (2)
استفاده میکردیم چون هنگام مراجعتمان نزدیک شد باو گفتیم ما امروز از اسلام جز اختلاف و تفرقه میان مسلمانان اثر دیگري
نمیبینیم عقیده شما چیست؟ پاسخ داد در چنین وقتی باید بکتاب خدا و علی توجه کرد زیرا گواهی میدهم رسول خدا ص فرمود
علی ع نخستین کسی است که بمن ایمان آورد و اولین کسی است که فرداي قیامت با من مصافحه میکند و او صدیق اکبر و فاروق
میان حق و باطل و او رهبر مؤمنانست.
مؤلف گوید در خصوص علی و سابقه اسلام و ایمان او اخبار بسیار و شواهد بیشمار روایت شده و از آن جمله سروده خزیمۀ بن
ثابت انصاري ذو الشهادتین است.
،ص: 32
خیال نمیکردم خلافت الهی از خاندان هاشم و ابو الحسن بدیگران انتقال پیدا کند با آنکه او نخستین کسی است که در برابر قبله
بانجام وظیفه پرداخت و از دیگران آثار و سنن الهی را بهتر میدانست و آخرین لحظه زندگی پیغمبر را دریافت و جبرئیل در غسل و
کفن پیغمبر او را یاري کرد و کسی است که بدون شک و شبهه همه شایستگیهاي دیگران را داراست و دیگران آنچه او دارد
ندارند اینجاست که نمیدانم چه امري ایجاب کرده شما از دامن وي دست برداشتید و بدانید بیعتی که با او کردید چون بعهد خود
وفا ننمودید همواره بزیان شما تمام شده.
فصل 1 برتري علی ع
-1 ابن عباس گفته رسول خدا ص فرمود علی ع داناترین پیروان من است و پس از من بخوبی میتواند از عهده حکومت میان (1)
آنان برآید.
-2 ابو سعید خدري گفته پدرم گفت از رسول خدا ص شنیدم میفرمود من شهر علمم و علی ع در آنست کسی که خواهان علم (2)

1

صفحه 30 از 179
و دانش است از دریاي پهناور کمالات او استفاده نماید.
،ص: 33
-3 عبد اللَّه مسعود گفته روزي رسول خدا ص علی ع را در خلوت طلبیده و با او رازهاي بسیاري گفته چون از حضور پیغمبر (1)
اکرم ص برگشت پرسیدیم: چه معاهده میان تو و پیغمبر شده فرمود رسول خدا هزار باب علم بروي من گشود که از هر باب آن
هزار باب دیگر مفتوح میشود.
-4 اصبغ بن نباته گفته روزي که مردم با علی ع بیعت کردند عمامه پیغمبر ص را بر سر گذارده و رداي آن جناب را پوشیده (2)
بمنبر رفته حمد و ثناي الهی را بجا آورد مردم را پند و اندرز فرموده سپس با کمال وقار و آرامش تکیه زده و انگشتان را در میان
یک دیگر بر بالاي شکم خود قرار داده فرمود اي مردم تا مرا نیابید هر چه میخواهید بپرسید که دانش گذشتگان و آیندگان نزد
منست و سوگند بخدا اگر مرا بخود واگذارند و سرگرم به این و آن ننمایند با اهل توریۀ بتوریۀ و با اهل انجیل بانجیل و با اهل زبور
بزبور و با اهل قرآن بقرآنشان حکومت میکنم و حقایق هر یک از کتب را براستی آشکار میسازم چنانچه اعتراف کنند که علی ع
بحق قضاوت نموده.
و سوگند بخدا از تمام مردمی که ادعاي علم و دانش قرآن را میکنند من بحقایق و تأویلات آن داناتر و واقفترم و اگر آیه در قرآن
نبود از تمام پیشآمدهائی که تا روز قیامت میشد اطلاع میدادم.
پس از این فرمود بپرسید از من و بخواهید پیش از آنکه مرا نیابید سوگند بکسی که دانه را
،ص: 34
میشکافد و مردم را بهستی میآورد اگر از یک یک آیات قرآن بپرسید خواهم گفت در چه وقت و براي چه نازل شده و از ناسخ و
منسوخ و خاص و عام و محکم و متشابه و مکی و مدنی آنها خبر خواهم داد. بخدا سوگند هر عده که تا فرداي قیامت هدایت شوند
و هر گروهی که بضلالت افتند میدانم که رهبر و پیشاهنگشان که بوده و از غرض اصلی او کاملا باخبرم.
و امثال این اخبار که هر گاه همه آنها را یاد کنیم کتاب ما بطول میانجامد.
فصل 2 فضیلت علی ع
-1 ابو هرون گوید بملاقات ابو سعید خدري رفته پرسیدم آیا در کارزار بدر حضور داشتهاي گفت آري و بالاخره از شنیدههاي (1)
خود چنین نقلی کرد روزي فاطمه ع با چشم گریان حضور پیغمبر آمده و میگفت زنهاي قریش مرا از ناداري علی ع سرزنش
میکنند پیغمبر فرمود بسخن آنان اعتنا نکن زیرا ترا همسري بزرگوار دادهام که پیش از همه ایمان آورده و علمش از همه زیادتر
است.
خداي متعال بهمه اهل زمین توجه کرد و پدرت را از میان آنها برگزید و او را بنبوت اختیار کرد و بار دیگر بدانها توجهی کرد و از
آنها شوهرت را برگزید و او را جانشین من قرار داد و بمن وحی کرد تا ترا به ازدواج او درآوردم.
اي فاطمه مگر نمیدانی بر اثر اهمیتی که در پیشگاه خدا داري او ترا به همسري مردي درآورده که از همه بردبارتر و داناتر و
پیشقدمتر باسلامست.
،ص: 35
اینجا بود که فاطمه علیها سلام خندید و خوشحال شد.
پیمبر فرمود اي فاطمه علی ع هشت دندان تیز و برنده دارد که هیچ یک از گذشتگان و آیندگان داراي آنها نبودهاند.
او در دنیا و آخرت، برادر منست و هیچ یک از افراد بشر چنین برادري ندارند و تو اي فاطمه که سیده زنهاي آخرتی، همسر او

1

صفحه 31 از 179
هستی و دو فرزندت که نشانه رحمت خدایند دو یادگار اویند و برادر او جعفر که دو بال باو اعطا شده و با فرشتگان در هر کجاي
بهشت بخواهد پرواز میکند، و علم اولین و آخرین در اوست و او نخستین کسی است که بمن ایمان آورده و آخرین کسی است که
به پیمان من وفا نموده و او جانشین من و وارث وصیین است.
-2 مؤلف گوید در کتاب ابو جعفر محمد بن عباس بسند او از ابن عباس چنین دیدم که گفته بود ما اهل بیت هفت خصلت (1)
بخصوص داریم که دیگران از آنها محرومند پیغمبر اکرم ص از ماست و وصی او که بهترین امت است از ماست حمزه شیر خدا و
رسول و سید شهیدان از ماست جعفر بن ابی طالب که دو بال باو کرامت شده و در بهشت با فرشتگان پرواز میکند از ماست و دو
سبط این امت که آقاي جوانان بهشتاند از ماست و قائم آل محمد که خداي متعال پیمبرش را بحضرت او گرامی داشته از ماست و
همانا ایشان یاريشدگان و لشکریان «1» منصور هم از ماست چنانچه خدا فرموده إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ
______________________________
172 و 173 سوره صافات .(1)
،ص: 36
پیروز ما هستند.
-3 رسول خدا ص بعلی ع فرمود تو با هفت خصلتی که داري با دیگران خصومت میکنی تو نخستین کسی هستی که بمن ایمان (1)
آورده و از همه بیشتر در راه خدا جهاد کرده و از همه داناتر به ایام خدائی و بهتر از همه به عهد خدا وفا میکنی و به رعیت
مهربانتري و بهتر از دیگران تقسیم بالسویه مینمائی و مقام و مرتبهات پیش خدا عظیمتر است.
و امثال این اخبار بسیارند و شیعه و سنی آنها را روایت کردهاند و بپایه مشهوراند که محتاج به تطویل نمیباشند.
-4 و میتوان از میان همه اخبار که حاکی از مقام و موقعیت او هستند بخبر طائر و فرموده پیغمبر ص که پروردگارا بهترین و (2)
محبوبترین آفریدهات را مأمور دار تا بامن در استفاده از این پرنده شرکت کند اکتفا کرد زیرا او از همه محبوبتر پیش خدا و
پاداشش بیشتر و تقربش زیادتر و عملش بهتر بوده.
-5 و نیز گفته جابر هنگامی که از او پرسیدند عقیده تو در باره علی ع چیست؟ او گفت علی ع از بهترین مردم و بجز کافر (3)
دیگري در باره عظمت او شکی ندارد، دلیل روشن و برهان واضحی است براي اثبات موقعیت و شخصیت آن حضرت.
گفته جابر در حدیثی آمده که صحت آن نزد اهل خبر و حدیث بثبوت رسیده و دلیل بر افضلیت
،ص: 37
او بعد از رسول خدا است و اگر ما بخواهیم در خصوص افضلیت او سخن بگوئیم کتابی علیحده خواهد شد لیکن به احادیث چندي
که آوردیم اکتفا میکنیم و نظر اختصاري که در این کتاب داریم همه موافق با این رویه است.
فصل 3 دوستی و دشمنی با علی
دوستی علی ع نشانه ایمان و خشم بر او علامت نفاق است.
-1 زر بن حبیش گفته امیر المؤمنین ع بر فراز منبر میفرمود سوگند بخدائی که دانه را شکافته و ما سواء را ایجاد کرده پیمبر (1)
اکرم ص پیمان گرفته که جز مؤمن پرهیزگار دیگري ترا دوست نمیدارد و بغیر از منافق بدکار دیگري ترا دشمن نمیدارد.
-2 حارث همدانی گفت روزي علی ع بمنبر رفت پس از حمد و ثناي خدا فرمود چنین بر زبان پیمبر اسلام جاري شده که جز (2)
مؤمن دیگري مرا دوست نمیدارد و بغیر از منافق دیگري دشمن نمیدارد و کسی که افترا بزند زیانکار است.
-3 زر بن حبیش از علی ع روایت کرده فرمود رسول خدا ص پیمان گرفته که جز مؤمن ترا دوست (3)

1

صفحه 32 از 179
،ص: 38
نمیدارد و بغیر از منافق دیگري با تو دشمنی نمیکند. این حدیث با حدیث پیش از نظر سلسله سند و بخش معدودي متفاوتست.
فصل 4 پیروان علی رستگارانند
-1 جابر بن یزید گفته امام باقر ع فرمود ام سلمه همسر رسول خدا ص گفت از رسول خدا ص شنیدم میفرمود پیروان علی و (1)
شیعه او رستگارانند.
-2 اصبغ بن نباته گفت علی ع فرمود رسول خدا ص میفرموده همانا خداي متعال شاخساري از یاقوت سرخ دارد که جز ما و (2)
شیعیان ما از آن بهرهمند نمیشوند و دیگران از آن محرومند.
-3 انس بن مالک گفت پیمبر اکرم ص میفرمود فرداي قیامت هفتاد هزار نفر از پیروان من بدون حساب به بهشت وارد میشوند (3)
سپس بطرف علی ع التفات کرده فرمود آنها شیعه تواند و تو امام آنهائی.
،ص: 39
-4 علی ع روزي از حسادت مردم نسبت بحضرتش بحضور پیغمبر ص شکایت کرد رسول خدا ص براي دلداري او فرمود همانا (1)
چهار نفري که نخست وارد بهشت میشوند من و تو و حسن و حسیناند و فرزندان ما پشت سر ما و دوستان ما پشت سر ایشان و
شیعیان ما از طرف راست و چپ ما قرار گرفتهاند.
فصل 5 دوستی علی ع
دوستی علی ع نشانه پاکی ولادت و دشمنی او علامت زشتی آنست.
-1 جابر بن عبد اللَّه انصاري گفت از رسول خدا ص شنیدم به علی ع میفرمود میخواهی خوشحالت کنم میخواهی عطیه بتو (2)
بدهم میخواهی مژده بتو بدهم.
عرضکرد آري مرا مژده بده.
فرمود من و تو از یک طینت آفریده شدیم و شیعیان ما را خدا از ما زاد طینت ما خلق کرد فرداي قیامت همه مردم را بنامهاي
مادرشان میخوانند مگر شیعیان ما را که بنام پدرانشان دعوت میکنند زیرا خللی در نطفه آنان نمیباشد
،ص: 40
-2 ابن عباس گفته رسول خدا ص میفرمود روز قیامت، مردم را بنامهاي مادرانشان میخوانند باستثناي شیعیان ما که چون پاك (1)
طینتاند بنام پدرانشان خوانده میشوند.
-3 جابر انصاري گفته روزي عده از انصار حضور اقدس نبوي شرفیاب بودیم فرمود اي انصار من! فرزندانتان را بدوستی علی ع (2)
آزمایش کنید هر یک از فرزندانتان که او را دوست داشته باشد بدانید براه راست و صراط الهی هدایت یافته و هر کدامشان که او
را دشمن بدارد بدانید گمراهست.
فصل 6 علی را رسول خدا امیر المؤمنین خواند
پیغمبر اکرم ص او را در زمان حیات خود به امیر المؤمنین ملقب ساخت.
-1 انس بن مالک گوید من خدمت رسول خدا را بعهده داشتم شبی که نوبت منزل ام حبیبه دختر ابو سفیان بود آب آوردم تا (3)
رسول خدا وضو بگیرد.

جلد 1

صفحه 33 از 179
،ص: 41
فرمود اي انس اکنون از این در امیر المؤمنین و بهترین وصیین که در تشرف به اسلام بر همه پیشقدم بوده و علمش از همه بیشتر و
حلمش از همه زیادتر است وارد خواهد شد من از خدا خواستم چنین شخصی از نزدیکان من باشد. فاصله نشد علی ع از همان در
وارد شد.
رسول خدا ص از آب وضو بصورت علی ع ریخت چنانچه دیدگان آن حضرت مملو گردید. عرضه داشت حالت تازه از خود
احساس میکنم فرمود همواره خیر و خوشی نصیب تو باد تو از منی و من از تو، قرض مرا تو ادا میکنی و به پیمان من وفا مینمائی و
مرا غسل میدهی و در قبر پنهان میسازي و پس از من احکام را بیان میکنی.
عرضکرد مگر شما بآنطوري که باید و شاید دستورات را بمردم ابلاغ نفرمودي فرمود آري لیکن اختلافاتی پس از من در میانشان
برقرار خواهد شد.
رسول خدا ص به ام سلمه فرمود بشنو و گواه باش که علی ع امیر المؤمنین و سید وصیین است.
-3 به ابو ذر غفاري گفتند وصیت کن گفت وصیت کردم پرسیدند وصی تو کیست؟ گفت امیر المؤمنین گفتند عثمان وصی (1)
تست؟ گفت بکسی که شایسته لقب امیر المؤمنینی است یعنی علی بن ابی طالب که حجت روي زمین و مربی این امت است
وصیت نمودم چنانچه اگر او نبود زمین و اهل آن را فراموش کنید.
،ص: 42
-4 بریده اسلمی گوید من و ابو بکر و عمر و طلحه و زبیر و دو نفر دیگر حضور پیغمبر شرفیاب بودیم فرمود: بعلی ع بعنوان امیر (1)
المؤمنینی سلام کنید ما حسب الامر در محضر رسول خدا بوي بهمین عنوان سلام کردیم.
حدیث مزبور از جمله احادیثی است که در بین علما مشهور است و اگر ما بخواهیم سند آن را ذکر کنیم بطول میانجامد و نیز امثال
این اخبار در باره لقب شریف او بسیار است که بجهت اختصار از آنها صرف نظر کردیم.
فصل 7 مناقب علی ع
2) مناقب آن حضرت مشهور است و متواتر و همه علما متفقا قائل بمناقب او بوده و ما بهمان شهرت اکتفا کرده و اخبار منقبت او )
را که باختصار کتاب ما مناسب ندارد ذکر نمیکنیم لیکن باندازهاي که کتاب حاضر از ذکر برخی از اخبار مزبوره خالی نباشد به
معدودي از آنها اشاره میشود.
،ص: 43
-1 در آغازي که پیغمبر اکرم ص مردم را بدین اسلام دعوت میکرد نزدیکان خود را گرد آورد و آنان را به یکتاپرستی و ایمان (1)
بخدا هدایت نمود و اضافه کرد که اگر بمن نگروید شما را یاري کنم و بر کفار و دشمنانتان پیروزي دهم و شرافت دنیا و آخرت و
نعمت جاوید بهشت را براي شما ضمانت نمایم هیچ یک از آنان بغیر از امیر المؤمنین دعوت آن جناب را اجابت نکرد بهمین جهت
رسول خدا ص ویرا برادر و وزیر و و جانشین و خلیفه خود قرار داد و بهشت را براي او واجب گردانید.
این پیشآمد در ذیل حدیث الدار که همه ناقلین آثار به صحت آن اتفاق کردهاند چنین آورده شده.
رسول خدا ص فرزندان عبد المطلب را که چهل مرد یا بیشتر و یا کمتر بودند در خانه ابو طالب گرد آورد و دستور غذائی که
عبارت بوده از یک ران گوسفند و یک پیمانه گندم و چهار پیمانه شیر براي آنان مهیا کرد با آنکه در میان آنها کسی بود که در
یک نشست یک گوسفند میخورد و نوزده جام شراب میآشامید.
حضرت خواست با این غذاي اندك و شراب مختصر معجزه کرده باشد و بآنها بفهماند که او میتواند با این غذاي مختصر که

جلد 1

صفحه 34 از 179
خوراك یکنفر آنها نیست عدهاي را سیر کند.
رسول خدا ص دستور داد نخست آنها را از همان غذا سیر کردند و همه از آن استفاده کردند و چیزي از آن کاسته نشد، این عمل
آنان را مبهوت ساخته و بدین وسیله از معجزه او باخبر شده و براستی و صداقت او پی بردند.
میهمانها چون از خوردن غذا و شیر فارغ شدند فرمود فرزندان عبد المطلب خداي متعال مرا بسوي همه جمعیت عموما و بسوي شما
نخست نزدیکان «1» خصوصا مبعوث داشته ( 2) و فرموده: وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ
______________________________
1) آیه 214 سوره شعراء )
،ص: 44
خود را بترسان اینک حسب الامر شما را بگفتن دو کلمه که بر زبان آسانست و میزان روز رستاخیز شما را گرانبار میسازد و بدین
وسیله بر تازي و پارسی چیره میشوید و همه مردم را منقاد خود قرار میدهید و وارد بهشت میگردید و از عذاب خدا رهائی مییابید
امر میکنم و آن دو کلمه شهادت بوحدانیت خدا و رسالت منست اینک کسی که مرا اجابت کند و بدین و آئین من بگرود و
بخواسته من قیام نماید برادر و وصی و جانشین و وزیر منست و کارهاي پس از من بدو متوجه است.
لیکن متأسفانه کسی پاسخ نداده و اجابت نکرد.
علی ع فرموده: من که در آن روز از همه کوچکتر و لاغراندامتر و چشمم پرآبتر بود از جاي برخاستم عرضکردم من در این راه با
شما همگامم فرمود بنشین بار دیگر رسول خدا ص همان سخن را اعاده کرد کسی پاسخ نداد این بار هم من پیشقدم شدم باز پیغمبر
ص نه پذیرفت بار سوم سخن را اعاده کرد. کسی اجابت نکرد من از جاي برخاسته براي سومین بار فرموده آن جناب را پاسخ دادم
فرمود بنشین که تو برادر و وصی و وزیر و جانشین پس از منی.
میهمانان از جاي برخاسته به ابو طالب تبریک گفته و اضافه نمودند هر گاه بدین پسر برادرت درآئی بدان که او پسرت را امیر تو
قرار داده.
فصل 8 [نتیجه این منقبت]
1) باري این منقبت با ارزشی است که ویژه امیر المؤمنین است و هیچ یک از مهاجرین و انصار بلکه هیچ یک از مسلمانان انباز با )
او نیستند و کسی در فضل همتاي او نبوده و در هیچ حالی پا بپاي او نمیرسیده.
و از اینکه رسول اکرم ص او را بدین مقبت سرفراز داشته استفاده میشود که رسول خدا ص توانست به پشتیبانی از او تبلیغ رسالت
کند و دعوت خود را علنی بسازد و مردم را به آئین اسلام بخواند و اگر او
،ص: 45
نبود ملت اسلام ثابت قدم نمیماند و شریعت برقرار نمیشد و دعوت الهی پایدار نمیگردید.
علی ع یاور اسلام و خواننده به ایمان و ضامن پیروان قرآن است کمال نبوت به یاري او بوده.
و این چنین فضلی که خدا باو داده کوههاي عالم با آن برابري نمیکند و هیچ فضیلتی در برابر آن موقعیت و ارزشی پیدا نمینماید.
فصل 9 در خوابگاه رسول خدا
1) هنگامی که قریشیها براي کشتن پیغمبر اکرم ص اجتماع کرده و او مأمور بهجرت شده بود نمیخواست علنی از مکه بیرون برود )
و مایل بود هر چه بیشتر در نهانی این کار صورت بگیرد تا بیگزند بطرف مقصود رهسپار شود بهمین مناسبت علی ع را از منظور

جلد 1

صفحه 35 از 179
خود باخبر کرده و باو فرمود نظر پیغمبر را پوشیده بدارد و بدون آنکه کسی اطلاع پیدا کند بجاي پیغمبر بخوابد چنانچه قریشیها
یقین پیدا کنند مطابق معمول همه شب رسول خدا ص در فراش خود بخواب رفته.
امیر المؤمنین ع مانند همیشه خواسته پیغمبر را اجابت کرد و خود را در دست اختیار خدا که رویه هر بنده نیکوکاریست درآورد و
جان را در راه فرمانبرداري از جناب او فروخت و براي اینکه پیمبر بزرگوارش از مکر دشمنان و آسیب آنان محفوظ بماند و هر چه
زودتر و بهتر بتواند غرض خود را عملی کرده مردم را به آئین اسلام و اقامه حقایق قرآن دعوت نماید و شریعت مقدسه خود را بر
جهانیان اعلام دارد بجاي پیغمبر خوابید و فراش آن حضرت را بر خود کشید.
قریشیها مطابق با قرارداد براي کشتن آن حضرت وارد منزل رسول خدا شده اطراف رختخواب
،ص: 46
ویرا احاطه کرده و شمشیرها کشیده و در انتظار بامداد بودند چون سپیده صبح بدمد همه بناگهان بر وي حمله کنند و او را بکشند تا
بنی هاشم نتوانند اظهار خونخواهی نمایند زیرا همه قبیلهها در کشتن او شرکت داشته و هر گاه بر فرضی که بخواهند با قبیله بجنگند
دیگران بهمگامی با آنان همداستان شوند.
بالاخره همین عمل علی ع که بجاي رسول خدا ص خوابید موجب شد پیغمبر ص از چنگال دشمنان نجات پیدا کند و خونش
محفوظ بماند و برقرار باشد تا بتواند فرامین خدا را در عالم رواج دهد و هر گاه در آن هنگام علی ع نبود و چنین اقدام با ارزشی
نمیکرد تبلیغ پیغمبر ص بانجام نمیرسید و نمیتوانست بوظیفه خود بپردازد و هم آن شب عمر او بآخر رسیده و کارش تمام میشد و
حاسدان و دشمنان بر او چیره شده و به اغراض او خاتمه میدادند.
باري چون سپیده دمید مردمی که با شمشیرهاي آماده در انتظار بودند خواستند دست بکار شوند که ناگهان علی ع از جا برخاسته
قریشیها که چنین دیدند از اطراف او پراکنده شده و ندانستند بچه حیلهاي پیغمبر اکرم از دست آنها فرار کرده و بالاخره تمام
اندیشههایی که در باره قتل او نموده بودند باطل و بینتیجه ماند و به آرزوي چندین وقت خود نرسیدند و بدین وسیله رشته ایمان،
انتظام یافته و دماغ شیطان بخاك مالیده شد و کافران و دشمنان خوار و ذلیل گردیدند.
و چنانچه ملاحظه میکنید در این منقبت هیچ یک از مسلمانان با علی ع شرکت ندارند و کسی نمیتواند بمثل چنین منقبتی دست پیدا
کند یا در این فضیلت همگامی نماید.
خداي متعال در این آیه شریفه از بیتوته علی ع بجاي پیغمبر چنین اطلاع داده: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ
برخی از مردم براي بدست آوردن خوشنودي خدا خود را در راه او میفروشند و خدا هم به بندگان خود مهربانست «1» رَؤُفٌ بِالْعِبادِ
______________________________
1) آیه 207 سوره بقره. )
،ص: 47 این نشان شیر مردان حق استکه از ایشان کار دین با رونق است
افکند خصم ار خیو بر رویشانمنقلب هرگز نگردد خویشان
جاي احمد آن رسول مقتديخفتهاند از بهر حفظش بر فدي
این چنین مردي رؤف و عادل استحیدر شیر افکن دریا دل است
روز هیجا پشت او دشمن ندیدوز نهیبش زهرهها بر تن درید
فصل 10 امانتداري
1) پیغمبر اکرم ص پیش از آنکه دعوت خود را علنی سازد امین قریش بود و مردم مالهاي خود را بعنوان گروگان حضور او )

جلد 1

صفحه 36 از 179
میسپردند و چون ناچار باید از مکه هجرت کند و از کید دشمنان برهد در میان کسان خودم شایستهاي که بتواند امانتهاي مردم را
باو بسپارد بجز از علی ع ندیده بهمین مناسبت ودیعههاي افراد را باو سپرده که بصاحبانش برگرداند و قروضش را ادا کند و زنان و
دختران او را نگهداري کرده و باتفاق آنان بمدینه و حضور پیغمبر اکرم هجرت نمایند.
بالاخره چنانچه میدانید از آن همه مردمی که در عصر رسول اکرم ص میزیستند هیچ یک را شایسته ندیده که به امانت داري او
وثوق داشته و به دلاوري و بزرگواري او توجه کرده و او را مدافع کسان خود دانسته و از نیرو و توانائی او استفاده نموده که در
حفاظت آنان با کمال اطمینان بکوشد و خلاصه در تقوي و
،ص: 48
عصمت بسر حدي برسد که از همه جهت بوي اطمینان کرده او را امین خود بداند.
علی ع هم چنانچه پیغمبر ص میخواست به بهترین وجهی قیام کرد و تمام امانتها را بصاحبانش رد کرد و حق هر صاحب حقی را ادا
نمود و دختران و حرم پیغمبر ص را محافظت کرده و با آنها بطرف مدینه هجرت نمود و آنان را از شر دشمنان و کید اعداء
نگهداري نمود و در راه کمال مساعدت و مرافقت را با ایشان نموده تا آنان را وارد مدینه ساخته در هنگام ورود بمدینه پیغمبر اکرم
ص او را بمنزل خود درآورده و از او پذیرائی نموده و میان او و فرزندان و حرم خود تفاوتی قائل نبوده و در باطن هم اظهار نگرانی
نمیکرده.
باري علی ع در این منقبت شریکی نداشته و هیچ یک از اهل بیت پیغمبر ص و اصحاب و پیروانش با وي در این خصوص هم
انبازي نمیکرده و بالاخره در مناقب و فضائل و بیرون آمدن از عهده آزمایش بینظیر بوده و کمالات و مقامات آن جناب بحدي
بوده که همه دلها بدو متوجه گردیده و او را به عظمت ستودهاند.
فصل 11 انتظام کارها بدست علی ع بوده
1) خداي متعال براي اینکه اسباب صلاح مردم روي نظم معینی بوده و مردي که از هر لحاظ شایسته براي این کار است برقرار )
فرموده باشد علی ع را براي این منظور نامزد کرد و فرمان داد که مخالفان پیمبرش را سرکوبی دهد و اموري که بدست ناکسان
فاسد شده اصلاح کند و بالاخره او هم حسب الامر به انتظام کارها پرداخته و جدیت تمام و حسن تدبیري بکار برده و بر اثر این
اقدام، استوانه دین اسلام را مستحکم ساخت.
،ص: 49
علی ع در هیچ کاري مخالفت با فرمان خدا و رسول نمیکرد و میکوشید تا جایی که از قدرت او ساخته است سر از دستور رسول
خدا ص برنتابد بخلاف دیگران که چندان باین معنی توجهی نداشته و بلکه مخالفت میکردند.
چنانچه رسول خدا ص خالد بن ولید را بسوي مردم بنی جذیمۀ گسیل داشت تا آنان را بدین اسلام دعوت کند و مخصوصا دستور
داده با آنان کارزار ننماید او بجاي آنکه حسب الامر رفتار کند مخالفت کرده و پیمان پیغمبر را ناچیز انگاشته و با دین خدا دشمنی
کرده مسلمانان را از دم تیغ گذراند و رشته ایمانشان را گسست و در این باره برویه جاهلیت توجه کرده و راه کافران و دشمنان را
پیمود و چنان در این عمل ناپسند پافشاري کرد که اسلام از کار او نفرت کرده و آنهائی را که پیغمبر به آئین حق اسلام دعوت
میکرد از آن حضرت رو گردان شدند و نزدیک بود زحمات پیغمبر از بین برود و بند تدبیر از همه طرف گسسته شود اینجا بود که
پیغمبر هر چه زودتر در صدد اندیشه و تدبیر برآمد و براي آنکه مفاسد مخالفان را اصلاح کند و رخنههائی که بدست دشمنان پیدا
شده مسدود بسازد امیر المؤمنین ع را بفرمان خدا مأمور داشته تا از آنها دلجوئی کند و آتش خشمشان را فرونشاند و با آنان مدارا
نماید و ایشان را بار دیگر بر جاده ایمان پایدار بدارد و نیز فرمان داد تا خونبهاي کشتگان ایشان را بپردازد و دل اولیاء دم را تسلیت

جلد 1

صفحه 37 از 179
دهد.
علی ع چنانچه دستور داشت مأموریت خود را کاملا اجرا کرد و خشنودي خدا و رسول و خلق را بدست آورد و ما زاد از پولی که
بدستش مانده بود بآن ناتوانان که از بیکرداري خالد بستوه آمده بودند اعطا نمود و فرمود خونبهاي کشتگان شما را دادم و اضافه
بر آن، پولهائی در اختیار شما گذاردم تا وارثان و بازماندگانتان بیبهره نباشند تا خدا از رسولش راضی و شما هم از عنایتی که او
تعالی نسبت بشما ارزانی داشته خشنود باشید.
از آن طرف پیغمبر ص هم در مدینه از عمل ناشایسته خالد برائت جسته و اظهار نفرت کرد و نتیجه اظهار برائت پیغمبر و دلجوئی
علی ع کاري کرد که مردم ستم دیده بار دیگر از دل و جان باسلام و ایمان توجه کرده و بدین وسیله رشته دوستی برقرار و نهال
ستم و فساد ریشه کن شد.
،ص: 50
و چنانچه ملاحظه کردید دیگري بغیر از امیر المؤمنین ع نمیتوانست براي دلجوئی آن ستمدیدگان اقدام کند و جز او دیگري از آن
همه جمعیت مسلمان شایسته این کار نبود و نیز رسول خدا ص دیگري را هم براي این منظور تکلیف نکرد.
و این منقبت و مقام چنانچه از ظاهرش استفاده میشود از همه مناقب و فضائلی که براي دیگران ادعا شود بالاتر و ارجمندتر است و
مسلما در این منقبت دیگري با وي انباز نبوده و هیچ عملی همتاي آن نمیباشد
فصل 12 کشف نهانی
1) هنگامی که پیغمبر اکرم ص بعزم گشایش مکه افتاد که زادگاه خود و خانه خدا را از چنگال اجانب و بتپرستان بیرون آورد از )
خدا درخواست کرد قریشیها از اراده او باخبر نشوند تا او بدون اطلاع و ناگهان بر ایشان وارد شود و نظر او هم همواره بر این بود
که پنهانی بر ایشان وارد شود و مقدمات کارش را هم بهمین طریق قرار داده بود.
از آن طرف حاطب بن ابی بلتعه که از گوشه و کنار از عزیمت آن جناب باخبر شده بود نامه بمکیها نوشته و آنان را از عزیمت
پیغمبر و اینکه آن جناب در اندیشه فتح آنست اطلاع داد و نامه را بزن سیاه چهره بنام ساره که کنیز ابو لهب و خواننده بود و تازه
وارد مدینه شده و منظورش آن بود شاید اهل مدینه کمکی بوضعیت زندگانی او بنمایند (زیرا پس از جنگ بدر، مردم قریش،
مصیبت زده بوده و به آوازخوانی و خوشگذرانی اعتنا نمیکردند) تسلیم کرد و ده دینار پول هم باو داده و عده از اهل مکه را نام
برد که نامه را بآنها برساند و باو گفت از بیراهه بطرف مقصد حرکت کند.
،ص: 51
1) بمجردي که وي نامه را گرفته و بجانب مکه عزیمت کرد وحی نازل شده و پیغمبر را از پیشآمد حاطب و نامه او باخبر ساخت. )
پیغمبر ص علی ع را خواسته و باو فرمود یکی از یاران من نامه باهل مکه نوشته و آنان را از عزیمت من باخبر کرده و من از خدا
خواسته بودم تا مردم مکه از اراده من اطلاع پیدا نکنند اینک معلوم شده نامه بوسیله زن سیاه چهره که از بیراهه حرکت میکند بمکه
ارسال شده اکنون باید شمشیر برداري و باو برسی و نامه را از او بگیري و او را بحال خود گذارده نامه را بحضور بیاوري و زبیر بن
عوام را هم طلبیده فرمود همراه علی ع بهمین منظور حرکت کن.
علی و زبیر از بیراهه رفته زن را دیده زبیر پیش رفته گفت چنین نامه با تو هست انکار کرده و سوگند خورد که نامه با این کیفیت
پیش من نیست و براي اینکه امر را بر وي مشتبه کند گریست و بدین وسیله زبیر را منصرف ساخت تا حضور علی ع آمده عرضکرد
من نامه با او سراغ ندارم خوبست برگردیم و برسول خدا ص عرض کنیم ساحت این زن آلوده نبوده و نامه با او نیافتیم.
علی ع که از بیثباتی و گولی او اطلاع یافته فرمود پیغمبر ص بمن اطلاع میدهد که نامه با اوست و مرا دستور داده نامه را از او

جلد 1

صفحه 38 از 179
بگیرم و تو میگوئی نامه همراه ندارد.
همانوقت علی ع شمشیر از نیام کشیده پیش رفته فرمود سوگند بخدا اگر نامه را تسلیم نکنی عریانت کرده نامه را میگیرم و گردنت
را میزنم.
گفت اینک که چاره از تسلیم آن نیست صورتت را از من برگردان تا نامه را تقدیم کنم علی ع صورت مبارکش را بجانب دیگر
توجه داده وي چارقد برداشته و نامه را از میان موهاي خود بیرون آورد علی ع نامه را گرفته حضور رسول خدا آورد.
،ص: 52
1) پیغمبر ص دستور داد مردم را بمسجد خوانده همه مسلمانان در آنجا گرد آمدند بمنبر رفت نامه را بدست گرفته فرمود اي مردم )
از خدا درخواست کرده بودم مردم قریش را از عزیمت من باخبر نکند و همانا یکی از شما نامه باهل مکه نوشته و آنها را از اراده ما
باخبر کرده اکنون نویسنده نامه از جاي برخیزد و خود را معرفی کند و گر نه وحی او را رسوا خواهد کرد هیچ کس پاسخ نداد
رسول خدا ص دوباره همین بیان را تکرار کرد این وقت حاطب بن ابی بلتعه در حالی که بدنش چون شاخه نخلی در هنگامی که
باد تند میوزد میلرزید از جاي برخاسته عرضکرد یا رسول اللَّه ص من نویسنده آن نامهام و غرضم آن نبود که دوئیتی میان مسلمانان
برقرار سازم یا عقیده دینی من سست شده باشد.
رسول خدا فرمود بنا بر این علت اینکه این نامه را نوشتهاي چیست؟ پاسخ داد یا رسول اللَّه کسان من در مکهاند و من در آنجا قوم و
خویشی که حامی آنان باشد ندارم محض دلسوزي آنها و اینکه شاید بر اهل مکه پیروز آیند امان نامه داشته و بدین وسیله از گزند
محفوظ بمانند این نامه را نوشتهام و گر نه شک و شبهه در دین خود ندارم.
سخن حاطب که بدینجا رسید عمر خطاب از جاي برخاسته عرضه داشت دستور بفرما تا این منافق را بکشم.
رسول خدا بگفته او اعتنائی نکرده و فرمود او از کسانی است که جنگ بدر را ادراك کرده ممکن است خداي متعال اهل بدر را
مورد بخشش قرار دهد اکنون او را از مسجد بیرون کنید.
مردم از جاي حرکت و با مشت او را میزدند تا از مسجد بیرون کنند وي توجهی برسول خدا ص کرد، شاید حضرت رحمۀ للعالمین
ویرا مورد التفات قرار دهد جناب نبوي فرمود او را بازگردانید چون
،ص: 53
بحضور اقدس همایونی شرفیاب شد فرمود از تو درگذشتم و خاندان تو در کنف حمایت خدا و رسول است هم اکنون استغفار کن
و تعهد نما پس از این بچنین عمل زشتی اقدام نکنی.
فصل 13 [نتیجه منقبت]
1) و این منقبت نیز ملحق بمناقبی است که پیش از این متعرض شدیم و از این قضیه استفاده میشود که رسول خدا ص بخوبی )
توانست راه دخول بمکه را بکمک علی ع بدست آورد و بسادگی بر اهل مکه که هر چه بیشتر میخواست آنان از ورودش اطلاع
پیدا نکنند چیره گردد و مسلما دیگري جز علی ع مورد وثوق و اطمینان نبوده که بتواند کاغذ را از ساره بگیرد و آن را حفظ کرده
تا بدست پیغمبر ص برسد و مهم رسول خدا ص کفایت شود و بمقصود برسد و تدبیر از روي نظم معینی عملی شود و مطابق صلاح
دید امیر مسلمانان رفتار شود و دین اسلام در سرزمین مکه ظهور پیدا کند.
و از اینکه رسول خدا ص زبیر را همراه علی ع گسیل داشته برتري قابل توجهی نخواهد داشت زیرا او امر مهمی را انجام نداد و تنها
امري که موجب انفاذ او شده همان بوده که نامبرده از طرف مادر با بنی هاشم نسبت داشته زیرا مادرش صفیه دختر عبد المطلب
بوده و رسول خدا ص میخواسته در امور سري و تدابیرش، خواص اهل بیتش شرکت داشته باشند و هنگامی که در چنین امر مهمی

جلد 1

صفحه 39 از 179
امثال نامبرده را مداخله بدهد در هر خیر و شري با وي همکاري خواهند کرد. گذشته از این، زبیر در خصوص اخذ نامه، پیرو علی
ع بوده و چنانچه دانستیم نتوانست مأموریت خود را بنحو شایستهاي انجام دهد و اگر قدم مؤثر علی ع نبود غرض
،ص: 54
پیغمبر ص عملی نمیشد و نامه بدست اهل مکه میرسید.
و چنانچه قصه نامه را نقل کردیم منقبت ویژه علی ع را استفاده کرده و میدانیم در این فضیلت دیگري با وي شریک نبوده و کسی
نتوانسته با وي برابري نماید.
فصل 14 پرچمدار با تدبیر
1) پیغمبر اکرم ص روزي که مکه مکرمه را فتح میکرد پرچم پیروزي را بدست سعد بن عباده داده و فرمود پیش از ورود آن )
امروز روز جنگ « الیوم یوم الملحمه الیوم تسبی الحرمه » حضرت وارد مکه شود سعد حسب الامر پرچم را بدست گرفته میگفت
است امروز روزي که زنان و دختران به بند اسارت خواهند افتاد.
برخی از اصحاب عرضکردند یا رسول اللَّه میشنوید سعد چه میگوید میترسیم این سخن، خوفی در دل قریش ایجاد کند.
رسول خدا ص بعلی ع فرمود بزودي خود را به سعد برسان و پرچم را از او بگیر و خود با پرچم وارد شهر مکه شو.
اینجا چنان که میدانید سعد نتوانست بآنطوري که باید و شاید رعایت سیاست کرده باشد رسول خدا با مأموریت دادن علی ع
توانست تدبیر از دست رفته را دوباره بکف آورد و مردم انصار هم از این کار پیغمبر ص کمال رضایت را داشتند زیرا نمیخواستند
سعد بن عباده که بزرگ آنهاست از این مقام معزول شود و در صورتی که
،ص: 55
عزل او امضا شود و دیگري بجاي او برقرار شود شخصی باشد که در بزرگواري و جلالت و فرمانداري مانند پیغمبر باشد و بالاخره
شخصی براي این عمل نامزد شود که بمقام سعد و اهمیت او توهین نشود و از اینکه پیغمبر اکرم ص علی ع را براي پرچمداري
نامزد کرده پیداست که دیگري جز او شایسته براي این منزلت نبوده و گر نه باید او را انتخاب کند.
و نظر باینکه وجوب احکام، بافعال واقعه مربوط به آنهاست و تعظیم و اجلال و عظمتی که رسول خدا ص نسبت بامیر المؤمنین ع
انجام میداده و او را شایسته اصلاح امور میدانسته و کارهائی که دیگران بر خلاف قاعده انجام میدادهاند بوسیله او تدبیر و تدارك
میکرده باید این منقبت را ویژه او بدانیم و او را با توجه باین فضیلت برتر و بالاتر از همگان بشناسیم.
فصل 15 علی ع فاتح یمن
1) مورّخین گویند پیغمبر اکرم ص خالد بن ولید را بجانب یمن مأمور داشته تا آنان را بدین اسلام دعوت کند و گروهی از )
مسلمانان را که براء بن عاذب با آنها بود بکمک نامبرده فرستاد:
خالد مدت شش ماه آنها را بدین اسلام دعوت کرد لیکن از زحمات خود نتیجه نگرفت رسول خدا ص که عمل او را بینتیجه
یافت متأثر شده علی ع را خوانده باو فرمود بزودي بجانب خالد رهسپار شده او و همراهیانش را برگردان و اگر کسی بمیل خود
خواست با تو باشد او را اجازه بده امیر المؤمنین ع حسب- الامر کوچ کرده و مأموریتش را بیان کرده بالاخره از کسانی که خودش
خواست با علی ع بوده باشد براء بن عازب بود.
،ص: 56
او میگوید چون ما در رکاب آن حضرت به نزدیک یمن رسیدیم و یمنیها از آمدن آن حضرت باخبر شدند اجتماع کردند علی ع با

1

صفحه 40 از 179
ما نماز صبح را به جماعت ادا کرده آنگاه پیشاپیش ما ایستاده نیایش خدا بجا آورده و امریه رسول خدا را بر آنها خوانده، حقیقت
علی ع در آنها کارگر شده در یک روز همه قبیله همدان، مسلمان شدند امیر المؤمنین از اسلام آنان به پیغمبر ص اطلاع داد چون
پیغمبر از نامه علی ع با- خبر شد خوشحال گردیده سجده شکر بجاي آورده آنگاه سر برداشته و نشست و فرمود السلام علی اهل
همدان درود بر همدانیها.
چون همدانیها اسلام آوردند به پیروي از آنها سایر یمنیها نیز بشرف اسلام مفتخر گردیدند.
و این هم نیز یکی دیگر از مناقب علی ع است که هیچ یک از صحابه مثل و نظیر آن را دارا نبودهاند زیرا وقتی که خالد براي انجام
فرمان آماده میگردد از جهت آنکه مبادا مرتکب فساد شود باید فرد شایسته دیگري را که چنین احتمالی در حق او نباشد انتخاب
کرد و آن شخص بدون گفتگو علی ع است بدین مناسبت وقتی او را براي انجام وظیفه میخواند بخوبی به اتمام آن میپردازد و چنان
رفتار میکند که پیغمبر میخواسته و بالاخره از برکت وجود او و حسن تدبیر و خلوص نیتی که در راه فرمانبرداري از خدا بخرج
میداده توانست عده را بسوي حق و آئین اسلام بخواند و کشور دین را آباد بسازد و ببازوي ایمان نیروي تازه بدهد.
و چون قدمهاي مؤثر علی ع و عملیات شایسته او بعرض نبوي رسید دیدگانش روشن شد و نشاط و فرح در او ایجاد گردید و او را
بر همگان برتري بخشید و در جاي خود ثابت شده که فرمانبرداري و اطاعت در صورتی عظمت و اهمیت پیدا میکند که نتیجه و
ثمره آن نیز بزرگ و با ارزش باشد چنانچه عظمت گناه بر اثر بزرگی زیان آنست بهمین مناسبت پیامبران و راهنمایان خلق
پاداششان بیشتر و مهمتر است زیرا نتیجه
،ص: 57
که مردم از دعوت آنان میبرند عظیمتر از منافعی است که از نتیجه کارهاي خود آنها بدست میآید.
فصل 16 پرچمدار خیبر
1) در جنگ خیبر که از جنگهاي بزرگ اسلامی بوده و پیغمبر اکرم ص با یهودیان بجنگ پرداخت هنگامی که مسلمانان با )
مرحب برابر شدند و او دلاور بیمانندي بود لرزه بر اندامشان افتاد و ترس و خوف سراسر وجودشان را فراگرفت ویژه که عامر بن
اکوع که مردي دلاور و هم سراینده توانا بود بدست مرحب شهادت یافت و رسول خدا هم از کشته شدن او متأثر گردید مسلمانان
بیشتر متوحش گردیده حضور پیغمبر اکرم ص آمده و از حشمت و دلاوري مرحب، سخنان مفصلی گفتند پیغمبر اکرم براي
دلگرمی آنان پرچم را به ابو بکر داد و او را با عده از مسلمانان بجنگ مرحب فرستاد متأسفانه نامبرده تاب مقاومت نیاورده و مرحب
را مانند شیر خشمگین دیده که از دو چشمش آتش شرارت شعلهور است بدین ملاحظه فرار کرده و شکست خورد پیغمبر
خشمگین شده پرچم را به عمر داد و تأکید کرد که در جنگ با وي پایداري نماید او هم مانند رفیقش از کار مانده و بدون جنگ
پا بفرار گذارد.
و چنان که ملاحظه میکنید فرار این دو نفر بزیان اسلام تمام شد و فساد عجیبی که مورد تصدیق همه خردمندانست ایجاد کرد و
بالاخره این عمل بر رسول خدا ص گران آمد و جدا کار ناشایست آنها را مورد انکار و نفرت قرار داد و آشکارا در میان اصحاب
اعلان کرد فردا پرچم را بدست کسی خواهم داد که
،ص: 58
خدا و رسول او را دوست میدارند و او هم خدا و رسول را دوست میدارد او همواره حمله میکند و هیچ گاه پشت بکارزار نمیدهد
و از میدان برنمیگردد تا خدا او را بر دشمنان پیروزي میدهد.
فردا بطوري که اطلاع داده بود پرچم را بدست علی ع داد و او همچنانکه رسول خدا ص میخواست ثبات قدم نشان داد تا بر

1

صفحه 41 از 179
دشمنان چیره گردیده و این خار بزرگ را از سر راه مسلمانان برداشت.
بیانیه رسول خدا ص حاکی است آنها که از جنگ فرار کردند شایسته آن مقام نبودهاند که رسول خدا ص براي علی ع برقرار
ساخته چنانچه بر اثر فرار از صفت کراري و حملهوري و پایداري در کارزار خارج گردیدند.
و از آنجا که در جنگ خیبر علی ع پایداري عجیبی بخرج داد و هیچ گونه کوتاهی و تقصیري نکرد استفاده میشود در این فضیلت
هم مانند فضائل دیگر بیهمتا بوده و کسی با وي شرکت نداشته.
حسان بن ثابت در این خصوص گوید.
علی ع که روز خیبر بدرد چشم سختی دچار شده و خود را از کارزار در راه خدا محروم میدید و در اندیشه بهبودي بود رسول خدا
ص آب دهان مبارك خود را در میان دیدگان او ریخت و براي همیشه چشم سعادت دنیا و آخرتش که روشن بود بیناتر گردید
خداي متعال بطبیب و بیمار هر دو برکت عنایت فرماید.
رسول خدا فرمود امروز پرچم را به شمشیر دار دلاوري خواهم داد که دوست خداست و خداي من هم او را دوست میدارد و
بکمک او قلعههاي محکم یهودیان را میگشاید پیغمبر ص علی ع را از میان همگان برگزید و او را وزیر و برادر خود خواند.
فصل 17 سوره برائت را علی ع خواند
1) هنگامی که سوره برائت نازل شد پیغمبر اکرم ص آن را به ابو بکر داده تا بر مشرکان تلاوت کند هنوز مسافتی را نپیموده )
جبرئیل آمد و گفت خداي متعال سلام میرساند و میفرماید جز تو یا کسی که بمنزله تو باشد دیگري نمیتواند این وظیفه را انجام
دهد.
،ص: 59
رسول خدا ص علی ع را طلبیده فرمود اکنون بر ناقه عضباء من سوار شو و خود را به ابو بکر رسانیده سوره برائت را گرفته بمکه
مکرمه مشرف شده بر مشرکین تلاوت کن و به ابو بکر بگو یا با تو همراهی کرده و در رکاب تو بمکه بیاید و یا پیش من برگردد.
علی ع بر ناقه پیغمبر ص سوار شده خود را به ابو بکر رسانیده نامبرده که علی ع را دیده ترسید و بجانب آن حضرت توجه کرده
پرسید براي چه منظوري بدینجا آمدي میخواهی بهمراهی من بمکه بیائی یا غرض دیگري داري؟
فرمود پیغمبر ص بمن دستور داده هر چه زودتر بتو برسم و آیات برائت را از تو بگیرم و آنها را بر مشرکان تلاوت کنم و اضافه
کرده ترا مخیر قرار بدهم یا در رکاب من بمکه بیائی و یا بمدینه برگردي وي که خود را از این وظیفه محروم دیده گفت بمدینه
برمیگردم.
چون بحضور رسول خدا ص رسیده عرضکرد مرا براي انجام خدمتی مأمور داشتی که همه گردنها در برابر آن کشیده شده بود
چون به انجام آن اقدام کردم مرا از خاتمه دادن آن محروم داشتی سبب چه بوده آیا آیه در باره بیقدري من نازل شده؟! پیغمبر ص
فرمود خیر آیه نازل نشده لیکن جبرئیل از طرف خدا آمد و گفت خدا فرموده این مأموریت را بجز تو یا کسی که بمنزلت تست
دیگري نباید بانجام رساند و علی ع از منست و او باید آیات برائت را بر مشرکان تلاوت کند.
از این حدیث که جزء احادیث مشهور است استفاده میشود که نقض عهد و پیمان ویژه کسی است که پیمان بسته و اطاعتش
واجب است و جلالت قدر و علو رتبه و شرافت مقامش مسلم است و باید شخصی باشد که مردم از کارهاي او عیبجوئی ننمایند و
گفتار او را بدون شک و شبهه بپذیرند و مساوي با شخص عاقد بوده و امر او امر عاقد باشد و هر گاه حکمی نماید پذیرفته شود و
.«1» پابرجا گردد و مورد اعتراض قرار نگیرد
______________________________

1

صفحه 42 از 179
1) این تقریري که مؤلف نموده در واقع پاسخ از پرسش و شبهه مردمیست که این عمل علی ع را دلیل بر فضیلت او نمیدانند و )
میگویند در عرب مرسوم بوده هر گاه پیمانی میان دو قبیله برقرار میشده و بعدا میخواستند نقض عهد کنند یا عاقد نقض میکرد و یا
یکی از نزدیکان او بنا بر این نقض عهدي که علی ع از مشرکان نمود حاکی از فضیلت او نبوده بلکه دلیل بر آنست که وي پسر عم
اوست و خلاصه پاسخ آنست که مرسوم آن بوده هر گاه یکی از نزدیکان عاقد به نقض عهد میپرداخته از مخصوصان عاقد بوده و
قرابت تنها کفایت نمیکرده بلکه عادت بر این بوده نقض عهد مختص به اخص افراد عاقد باشد.
،ص: 60
بالاخره نقض عهد مشرکان نیروئی باسلام داد و کمال دین را ظاهر ساخت و امور مسلمانان را بصلاح نزدیک کرد و فتح مکه بدین
وسیله باتمام رسید و همه گونه راه صلاح و نیکی گشوده شد و ثابت است خداي متعال اراده کرده چنین نتایجی بدست کسی
برقرار شود که نامدار است و همه جا و همه کس او را ببزرگی میشناسند و فضل او را انکار نمیکنند و مقام و منزلتش مسلم نزد همه
کس است و چنین شخصی پس از پیغمبر ص منحصر بعلی ع بوده و کسان دیگر در یکی از مقاماتی که براي او یاد کردیم انباز وي
نمیباشند.
باري امثال این فضائلی که بیان کردیم بسیارند که اگر بخواهیم یک یک آنها را متذکر شویم کتاب ما از حد اختصار تجاوز میکند
و آنقدر که متعرض شدیم کافی بمقصود بوده و خردمندان بهرهمند میشوند.
فصل 18 کارزار بدر
1) مقدمه کارزار بدر را که نخستین جنگ اسلامی بوده باین بیان آغاز میکنیم جهاد یا مهمترین )
،ص: 61
عملی که استوانههاي اسلام بوسیله آن پابرجا میگردد و شرایع ملت و احکام الهی بکمک آن استقرار پیدا میکند از جمله
اختصاصات علی ع است که همه مردم از عوام و خواصشان بدان اعتراف دارند و هیچ یک از دانشمندان و مردمان فهمیده در باره
آن اختلافی نکرده و اگر بر فرض مخالفی هم باشد شخص نادانی بوده که در اخبار و سیر دستی نداشته یا بر اثر دشمنی خواسته
حقیقتی را که مانند آفتاب درخشان است تاریک سازد.
از جمله کارزارهائی که علی ع حضور داشته و قد مردي و مردانگی در میدان مبارزه جولان داده و پرچم پیروزي باهتزاز آورده
غزوه بدر است که در قرآن آورده شده و نخستین کارزاریست که محض آزمایش افراد برقرار شده و عده از دلاوران مسلمان را
خائف ساخته و چنانچه قرآن خبر میدهد میخواستند این کارزار بتأخیر بیفتد و بلکه از وقوع آن احتراز میکردند.
کَما أَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِنْ بَیْتِکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ لَکارِهُونَ یُجادِلُونَکَ فِی الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَیَّنَ کَأَنَّما یُساقُونَ إِلَی الْمَوْتِ وَ »
هُمْ یَنْظُرُونَ تا آنجا که میفرماید وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بَطَراً وَ رِئاءَ النَّاسِ وَ یَصُ دُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ اللَّهُ بِما یَعْمَلُونَ
این آیاتی که اشاره بجنگ بدر دارند از آیه پنجم سوره انفال آغاز میشود و همچنان آیات عدیده ذکر شده تا به آیه و لا « مُحِیطٌ
تکونوا که آیه چهل و نهم است متصل میگردد و از آنجا تا به آخر سوره راجع بهمین کارزار است و بالاخره در این آیات با الفاظ
مختلف اشاره به پیشآمد مذکور و احوال مردم شده خدا میفرماید همچنان که پروردگار تو ترا براستی از خانهات خارج کرد با
آنکه گروهی از مؤمنان از حضور بجنگ کراهت داشتند و با تو در خصوص حق پس از آنکه حقیقت آن بر ایشان آشکار شده
گفتگو میکردند و چنان خائف بودند که گویا مرگ را میبینند و بجانب آن رانده میشوند و از آنها نباشید که با خوشحالی و
محض دلگرمی دیگران از خانه خود خارج شدند و مردم را از راه خدا منحرف ساختند و خدا از کارهاشان باخبر است.
،ص: 62

جلد 1

صفحه 43 از 179
حضور یافته و کوشش میکردند هر چه بیشتر مسلمانان را بکارزار با خود «1» 1) خلاصه غزوه بدر اینست که مشرکان در بدر )
بخوانند زیرا آنان هم ثروت زیادي در اختیار داشتند و هم جمعیتشان زیاد بود و مسلمانان سیصد و سیزده نفر بودند بعدد اصحاب
طالوت و هفتاد شتر و دو اسب و هشت شمشیر و شش عدد زره داشتند با این وضع که خود را در برابر مشرکان که همه گونه
اسباب جنگیشان آماده بود حاضر براي کارزار نمیشدند آخر الامر چاره از حضور در میدان جنگ نداشته و با این عده اندك در
برابر آن همه دشمن صفآرائی کردند.
قریش آنان را بجنگ میخواند و همواره سعی داشت همتاي با آنان بمبارزهشان بیاید انصار آن روز پیشدستی کردند لیکن پیغمبر
ص براي آنکه از انصار شروع بجنگ نشده باشد از آنان جلوگیري کرده فرمود قریش میگوید همتاي ما بجنگ ما بیاید بهمین
مناسبت حضرت امیر و حمزه و عبیدة بن حارث را برزم آنان خوانده این سه دلاور فرمانپذیر گشته با سرعت تمام خود را حاضر
کرده و در برابر دشمن صف کشیدند چون آن روز این سه نفر روبند پوشیده بودند قریش آنها را نشناختند عتبه گفت خود را
معرفی کنید تا بهبینیم اگر همتاي ما هستید با شما بجنگیم.
حسب و نسب خود را بیان کردند گفتند آري همتاي کریم ما هستید آن وقت آتش جنگ شعلهور شده و آغاز کارزار نمودند.
2) ولید فرزند عتبه و دائی معاویه که دلاوري بلند قامت و انگشتري از طلا در انگشت داشت با علی ع که نیم متر از او کوتاهتر بود )
روبرو شده شمشیر بجانب آن حضرت کشیده علی ع چابکی کرده او را مهلت
______________________________
1) نام محلی است میان مکه و مدینه و هم گفتهاند نام چاهی بوده در آن سرزمین که مردي از جهینه بنام بدر آنجا را حفر کرد. )
،ص: 63
نداد و شمشیري بر شانه او فرود آورده دست راست او را که از بزرگی و ضخامت باندازه بود که چون بلند میکرد صورتش را
میپوشانید جدا کرد ولید چنان صیحه کشید که هر دو لشکر صداي او را شنیدند وي که سخت ناراحت شده بود دست راستش را
بدست چپش گرفت و بر سر علی ع فرود آورد که فرمود همانوقت گمان کردم آسمان بر سر من فرود آمد ولید خواست بطرف
پدرش رهسپار شود علی ع خود را باو رسانیده و شمشیري بر رانش زده او را بخاك افکند و سرش را برید.
حمزه نیز با عتبه مقابل شده ولی این دو شجاع هیچ یک نمیتوانستند بر یک دیگر پیروز آیند تا بکمک علی ع او نیز از پاي درآمد.
عتبه فرزندي داشت بنام ابو حذیفه که در روز بدر در ردیف مسلمانان بود و کنار پیمبر ایستاده وقتی که پدر و برادر دلاورش
بدست علی و حمزه کشته شدند رنگ صورتش تغییر کرد و آه سردي کشید رسول خدا ص فرمود یا با حذیفه آرام بگیر و
شکیبائی کن عبیدة بن حارث که پیرمردي هفتاد ساله و از همه مسلمانان بزرگتر بود با شیبه روبرو شد دو ضربت سخت میانشان رد
و بدل کردند که بدان وسیله پاي عبیده قطع شد اینجا نیز علی و حمزه کمک کردند و شیبه را کشتند ابو عبیده را که مجروح و مغز
استخوانش پریشان شده حضور رسول خدا ص آورده پیغمبر اکرم ص بحال او گریست عبیده پرسید آیا من هم شهیدم فرمود آري
تو نخستین شهید راه خدائی.
کشته شدن این سه تن پیوند مشرکان را سست کرد و گرد خواري بروي آنها نشست و خوف و ترس عجیبی از مسلمانان در دل
آنها افتاد و بدین ترتیب نشانه پیروزي مسلمانان آشکار گردید.
پس از این، علی ع بمبارزه عاص بن سعید پرداخت او را کشت و حنظلۀ بن ابی سفیان را چنان ضربتی زد که دیدگانش از حدقه
بیرون آمد و مرد و طعیمۀ بن عدي را نیز به نیران فرستاد و نوفل بن خالد که از عفریتهاي قریش بود و پیغمبر ص قتل او را از خدا
درخواست میکرد بدست علی ع کشته شد.
علی ع پیوسته مشرکان را از دم تیغ تیز ولایتمآبی خود میگذراند تا هفتاد نفر از دلاوران و سوارگان تازي را بخاك هلاك افکند.

جلد 1

صفحه 44 از 179
1) بالاخره آن روز نیمی از کافران بدست علی ع و نیم دیگر بدست سایر مسلمانان و سه هزار فرشته )
،ص: 64
(که عمامههاي سفید و زرد بسر داشته و بصورت علی ع درآمده بودند لذا همه از علی ع ناله داشتند چنانچه میگفتند علی مرا
مجروح کرد دیگري میگفت اسیر کرد ثالثی میگفت کشت و هر کسی سخنی گفت و همه هم راست گفتند) نابود گردیدند.
و آن روز فتح و پیروزي بیاري خدا بدست امیر المؤمنین ع واقع شد و پایان کار هم بکمک رسول خدا ص بود که مشتی از ریگ
بدست مبارك گرفته بصورت کافران ریخته فرمود شاهت الوجوه و بدین وسیله ما بقی مشرکان رو بهزیمت گذارده و خداي منان
به تیغ علی ع و شریکان او مهم مسلمانان را کفایت فرمود و دین اسلام را بدست خواص خاندان پیغمبر اکرم ص و فرشتگان خود
خداي متعال امر مهم قتال را بنفع بندگان مؤمن خود «1» یاري کرد که میفرماید وَ کَفَی اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتالَ وَ کانَ اللَّهُ قَوِیا عَزِیزاً
کفایت کرد و او نیرومند و ارجمند است.
فصل 19 مقتولان علی ع
1) عده که در جنگ بدر بدست علی ع کشته شده و عامه و خاصه از آنها نام بردهاند عبارتاند از: )
-1 ولید بن عتبه که دلاوري پرجرأت و خونریزي وقیح بود چنانچه مردان دلاور تازي از او چشم میزدند 2 عاص بن سعید و او
دلاوري بیباك بود که دلاوران تازي از وي بیم داشتند و کسی بود که عمر خطاب در روز بدر از وي رو گردانیده و ترسید و
حکایت او مشهور است و ما پس از این بخواست خدا قصه او را نقل
______________________________
. 1) الاحزاب: 25 )
،ص: 65
میکنیم 3 طعیمۀ بن نوفل که از رؤساء مشرکان بوده 4 نوفل بن خویلد که از همه مشرکان عداوتش با پیغمبر ص بیشتر و قریش او را
تعظیم میکردند و از او اطاعت مینمودند و در همه کارها پیش قدم بود و او کسی است که پیش از هجرت وقتی که با ابو بکر و
طلحه در مکه ملاقات کرد آنان را بریسمان بسته و یک شبانه روز آنها را معذب داشته و آخر الامر بخواهش دیگران رها کرده
هنگامی که رسول خدا ص از حضور او در کارزار بدر اطلاع یافت از خدا خواست تا شر او را کفایت کند و بالاخره دعاي حضرت
مستجاب و بدست علی ع زهر مرگ چشید 5 ربیعۀ بن اسود 6 حارث بن زمعۀ 7 نضر بن حارث بن عبد الدار 8 عمیر بن عثمان بن
کعب بن تیم عموي طلحۀ بن عبید اللَّه 9 و 10 عثمان و مالک دو پسر عبید اللَّه برادران طلحۀ بن عبید اللَّه 11 مسعود بن أمیۀ ابن
مغیرة؟؟؟ 12 مسعود بن أبی امیۀ بن مغیره 13 حنظلۀ بن ابی سفیان 14 عمرو بن مخزوم 15 ابو المنذر بن ابی رفاعه 16 منبه بن حجاج
سهمی 17 عاص بن منبه 18 علقمۀ بن کلده 19 ابو العاص بن قیس بن عدي 20 معاویۀ بن مغیرة ابن أبی العاص 21 لوذان بن ربیعه
22 عبد اللَّه بن منذر بن ابی رفاعه 23 حاجب بن سائب بن عویمر 24 قیس بن فاکه ابن مغیره 25 حذیفۀ بن ابی حذیفۀ بن مغیره 26
ابو قیس بن الولید بن المغیرة 27 اوس بن مغیرة بن لوذان 28 زید بن ملیص 29 عاصم بن ابی عوف 30 سعید بن وهب همقسم با بنی
عامر 31 معاویۀ بن عامر بن عبد القیس 32 عبد اللَّه بن ابی عوف بن جمیل بن زهیر بن حارث بن اسد 33 سائب بن مالک 34 ابو
الحکم بن اخنس 35 هشام بن ابی امیه بن المغیره.
این عده که سی و پنج نفر از معاریف و شجاعان قریش بودهاند بدون اختلاف بدست علی ع کشته
،ص: 66
شدهاند و عده دیگر که علی در قتلشان شرکت داشته بیشتر از نیمی از مقتولان بدراند که سابقا ذکر کردیم.

جلد 1

صفحه 45 از 179
فصل 20 شرحی از کارزار بدر
-1 حارث بن مضرب گفت علی ع میفرمود وقتی بکارزار بدر حضور یافتم سواره ما منحصر به مقداد بن اسود بود و ما آن شب (1)
را خوابیده لیکن رسول خدا ص در زیر درختی تا صبح به نماز و دعا مشغول بود.
-2 ابو رافع مولاي رسول خدا ص گفته بامداد روز بدر، قریشیها صفآرائی کرده پیشاپیش آنها عتبه و فرزندش ولید و برادرش (2)
شیبه ایستاده بودند عتبه رسول خدا ص را مخاطب ساخته گفت اي محمد ص هر یک از مردم قریش که همتاي با ما هستند آنها را
براي رزم با ما آماده کن همان دم سه تن از جوانان انصار بنام عود و معود و عوف که فرزندان عفراء بودند پیشقدم شده بمیدان
آمدند عتبه گفت خود را معرفی کنید گفتند ما فرزندان عفرائیم عتبه گفت ما با شما نمیجنگیم بلکه باید با فرزندان عم خود
کارزار کنیم.
رسول خدا ص بجوانان انصاري دستور داد بجاي خود برگردند و علی و حمزه و عبیده را خوانده فرمود اکنون براي اثبات حقی که
خدا پیغمبر شما را بجهت آن مبعوث ساخته با دشمنان دین بجنگید زیرا اینان باتکاء عقیده باطل خود در این میدان حضور یافته تا
نور خدا را بخیال خود خاموش سازند.
این سه تن شیران بیشه دلاوري و ایمان در برابر آنان صف کشیده و چون هر سه لباس جنگ پوشیده شناخته نمیشدند عتبه گفت
خود را معرفی کنید تا اگر همتاي ما باشید با شما بجنگیم.
،ص: 67
1) حمزه فرمود من حمزة بن عبد المطلب شیر خدا و رسولم. )
عتبه گفت همتاي کریمی هستی.
امیر المؤمنین ع فرمود من علی بن ابی طالب بن عبد المطلبم.
عبیده گفت من عبیدة بن حارث بن عبد المطلبم.
چون این نامداران از معرفی خود فارغ شدند عتبه بفرزندش ولید گفت اینک از جاي برخیز و قدم بمیدان مبارزه گذار امیر المؤمنین
ع نیز آماده کارزار گردید و این دو دلاور در آن روز از همه مخالف و مؤالف خوردسالتر بودند دو ضربت میانشان رد و بدل شد
ضربت ولید خطا کرده لیکن علی ع با یک ضربت، دست چپ ولید را قطع کرد گویند هر وقت علی ع از کارزار بدر نقل میکرد از
قتل ولید بخاطر میآورد و میگفت فراموش نمیکنم وقتی نامبرده بدست من از پاي درآمد انگشتري درخشان او را دیدم که در
دست چپ کرده و چون لباسهاي او را بیرون میآوردم دیدم زیر پوشی بتن آراسته که از آن بوي خوش بمشام میرسید فهمیدم باید
تازه داماد باشد.
چون ولید کشته شد عتبه و حمزه بجنگ پرداختند فاصله نشد که عتبه بدست وي از پاي درآمد.
نوبت به عبیده رسید که در آن روز از همه مسنتر بود با شیبه بکارزار پرداخت دو ضربت میانشان رد و بدل شد تصادفا گوشه
شمشیر شیبه بساق پاي عبیده گرفت آن را قطع کرده علی و حمزه بکمک وي آمده او را از چنگال وي رهانیده و شیبه را کشتند و
عبیده را بلشکرگاه برده بر اثر خون زیادي که از او رفته در
،ص: 68
صفرا که نام محلی در بدر بود درگذشت.
هند دختر عتبه در باره کشته شدن عتبه و شیبه و ولید گوید.
اي چشم گریه کن بر بهترین مردم قبیله خندف که براي همیشه پایدار است دلاوري که در بامداد فرزندان هاشم و عبد المطلب که

جلد 1

صفحه 46 از 179
از نزدیکان او بودند براي کارزار دعوتش کردند و او را از دم تیغها گذراندند و پس از هلاکت جامهاش را از بدنش بیرون نمودند
-3 حضرت باقر ع فرموده امیر المؤمنین ع میفرمود در کارزار بدر از جرأت مشرکان بشگفت آمدم با آنکه ولید را کشته و عتبه (1)
هم بدست حمزه شربت ناگوار مرگ چشیده و شیبه هم بکمک من و حمزه از پاي درآمد در عین حال باز حنظلۀ بن ابی سفیان
بجنگ من آمد چون نزدیک رسید چنان با شمشیر بر فرق او فرود آوردم که دیدگانش از حدقه بیرون آمده بر زمین افتاد و مرد.
-4 عثمان بن عفان، سعید بن عاص را دیده گفت بیا نزد عمر رفته با او سخن بگوئیم چون بر او وارد شد، عثمان در محل معین (2)
خود نشسته و سعید در گوشه از جمعیت قرار گرفته و آثار ملال از او ظاهر بود عمر او را دیده گفت میبینم از ناحیه من حزن و
اندوهی در خود احساس میکنی و خیال میکنی پدرت را من کشتهام با آنکه چنین عملی از من بظهور نرسیده و سوگند بخدا دوست
میداشتم من کشنده او بودم و اگر او را میکشتم بهیچ وجه پوزش نمیخواستم زیرا کافري را کشته بودم لیکن روز بدر از کنار پدرت
گذشته دیدم چون گاو نر خشمگینی خود را آماده قتال کرده و کف برآورده بود بوي توجهی نکرده از او درگذشتم گفت پسر
خطاب کجا میروي؟ هنوز سخنش را باتمام نرسانیده علی ع با او درآویخت هنوز از جاي خود دور نشده بودم که او را کشت.
علی ع نیز در آن مجلس حضور داشت چون این سخن شنید فرمود پروردگارا بهبخش، شرك و بتپرستی نابود شد و کارهاي
گذشته را اسلام محو کرد امروز مناسب نیست مردم را علیه من تحریک نمائی.
،ص: 69
عمر از استماع این سخن، خاموش شده حرفی نزد.
چنانچه ملاحظه میکنید، نظر عمر این بوده که کینههاي گذشته را برآشوبد و مردم را علیه او بشوراند و بگوید شخص قتال شایان
خلافت نیست بیخبر از آنکه آنهائی را که علی ع کشته بامر خدا و رسول او بوده لیکن فرار کردن عمر از صفحه جنگ و خوار
کردن اسلام نه بفرمان خدا بوده و نه بدستور رسول ص.
سعید در اینجا عمر را مخاطب ساخته گفت میخواهی با این سخن مرا از علی ع روگردان بسازي و بوي بدبین نمائی سوگند بخدا از
اینکه علی ع کشنده پدر من است هیچ گاه نگرانی ندارم زیرا او بدست پسر عمش علی ع کشته شده.
در این وقت مردم سخن او را قطع کرده بحرفهاي دیگر پرداختند.
-5 عروة بن زبیر گفته روز بدر علی ع بطرف طعیمۀ بن عدي روي آورده و با نیزه کار او را تمام کرد و فرمود سوگند بخدا (1)
پس از این با ما در راه خدا مخاصمتی نخواهی کرد.
-6 زهري گفته هنگامی که رسول خدا ص از حضور نوفل بن خویلد باخبر شد که او در میدان بدر حاضر شده از خدا خواست (2)
تا شر او را کفایت فرماید بمجردي که علی ع او را دیده شمشیري بفرقش زده و با همان شمشیر بپایش نواخته و بالاخره او را از پاي
درآورد، چون پیغمبر ص آمد شنید آن حضرت میفرماید از نوفل چه خبر دارید علی ع فرمود من او را کشتم رسول خدا ص تکبیر
گفته و حمد خدا را بجاي آورد که دعاي او را مستجاب نمود.
،ص: 70
فصل 21 [چکامه از شاعر قریش در شرح دلاوري پسر ابو طالب]
1) اسید بن ابی ایاس که از فعالیتها و کشتارهاي خدا پسندانه علی ع ناراحت شده بود در سرودهاي ذیل قریش را علیه او تحریک )
میکرد:
اي گروه قریش در میان هر دستهاي که وارد شوید جوان صحرانورد دلاوریست که بر اسبان کامل پیشانی سفید سوار میشود و شما
را رسوا میکند.

جلد 1

صفحه 47 از 179
خدا بشما خیر دهد آیا از چنین پیشآمدي انکاري ندارید با آنکه گاهی از اوقات آزادمرد صاحب کرم از آن دوري و حیا میکند.
این پسر فاطمه بنت اسد است که شما را نابود کرد و سر از بدن شما جدا نمود و شما را کشت.
اینک که بدست او گرفتارید مالی باو دهید و بدین وسیله او را از خود دفع کنید و گر نه باید تحت بیعت او درآمده و بدون اینکه
نتیجه ببرید ذیل و خوار او گردید.
کجا رفتند پیران باتدبیر و کجا رفتند استوانههاي محکم که همه مردم در هنگام دشواریها بدیشان پناهنده میشدند و کجاست زین
الابطح مردیکه بعظمت و دلاوري در میان آنها معروف بوده همه آنها را این جوان دلاور نابود کرد و کشت و از دم تیغ گذراند
فصل 22 کارزار احد
2) پس از کارزار بدر، جنگ احد اتفاق افتاد و در این جنگ نیز پرچمدار پیغمبر ص علی ع بود و علاوه بر آن لواء هم که پرچم )
قبائل بود بدست آن حضرت تسلیم گردید بنا بر این علی ع صاحب پرچم و
،ص: 71
لواء بوده و در این غزوه نیز فتح و پیروزي نصیب علی ع شد.
و در آن روز از تمام بلیات با آغوش باز استقبال کرد و شکیبائی ورزید و در صورتی که از دیگران لغزشهائی بظهور رسید علی ع
ثبات قدم عجیبی از خود نشان داد و آن اندازه که او خواستههاي قلبی پیغمبر ص را برمیآورد هیچ یک از مسلمانان در فداکاري و
جانفشانی در راه رسول خدا ص اقدامی ننمودند.
آن روز خداي متعال سرکردهها و رؤساي مشرکان و گمراهان را طعمه شمشیر خون آشام علی ع قرار داد و اندوه پیغمبر را بدین
وسیله برطرف کرد و جبرئیل ع براي فضیلت او در میان فرشتگان زمین و آسمان خطبهاي انشاد کرد و روحانیان را بعظمت او توجه
داد و نیز پیغمبر هم موقعیت او را که مردمان بیخبر بودند اظهار نمود.
-1 از جمله ابو البختري قریشی گوید از قدیم پرچم و لواء قریش در دست قصی بن کلاب بود و پس از او همواره در دست (1)
فرزندان عبد المطلب میبود و آنها در پیشآمدهاي جنگی برمیداشتند چون پیغمبر ص مبعوث شد رایت و لواء در تحت اختیار آن
حضرت قرار گرفت و آن را در میان بنی هاشم برقرار ساخت و در کارزار و دان که نخستین غزوهاي بود که لواء اسلام در آن
برافراشته شد پیغمبر اکرم ص بدست علی ع داد و از آن به بعد همواره علی ع پرچمدار بوده مخصوصا در جنگ بدر که قیامت
کبري بوده باین سمت نامزد شد و همچنین در روز احد چنانچه نوشتیم مقام پرچمداري با علی ع بوده و آن روز لواء اسلام در مردم
عبد الدار بود و رسول خدا ص آن را به مصعب بن عمیر سپرد چون نامبرده شهید شد قبائل دیگر متوجه گردیده تا لوا را رسول خدا
ص بکدام یک از آنها بدهد لیکن تیر آرزوي آنها بهدف مقصود نرسیده و پیغمبر ص
،ص: 72
لوا را هم بدست علی ع سپرد و علی ع در روز احد هم پرچمدار بود و هم صاحب لوا و از آن روز تا بحال مردم بنی هاشم متصدي
این دو مقامند.
-2 عبد اللَّه بن عباس گفته علی ع چهار خصلت دارد که هیچ یک از مسلمانان داراي آنها نمیباشند یکی آنکه علی ع نخستین (1)
مردیست از عرب و عجم که با رسول خدا ص نماز گزارد.
دوم در تمام کارزارها صاحب لواء او بوده.
سوم در روز مهراس یعنی روز احد پا بپاي پیغمبر ص ایستادگی کرده در صورتی که دیگران فرار نمودند.
چهارم او کسی است که پیغمبر اکرم ص را دفن نمود.

جلد 1

صفحه 48 از 179
-3 زید بن وهب گوید روزي با عبد اللَّه بن مسعود ملاقات کرده او را خوشحال و با نشاط دیده گفتیم بسیار مناسب است هر (2)
گاه از کارزار احد و چگونگی آن با ما صحبت کنی وي پذیرفته و مقدمات آن را یکی بعد از دیگري نقل کرد تا سخن از میدان
جنگ بمیان آمده گفت:
رسول خدا ص بما فرمود اینک بنام خدا آغاز کرده در میدان کارزار درآئید ما هم حسب الامر تعظیم کرده صف طویلی در برابر
دشمنان تشکیل دادیم رسول خدا ص در کنار شعب (دره کوه) پنجاه نفر انصاري را بریاست عبد اللَّه حزم بازداشت و فرمود هر گاه
اتفاقا دیدید همه ما مقتول شدیم باز هم از این مکان خارج نشوید زیرا اگر رنجی بما برسد از همین ناحیه خواهد بود و از آن طرف
ابو سفیان صخر بن حرب، خالد بن
،ص: 73
ولید را در برابر آنها برقرار کرد.
آن روز لواء قریش در قبیله عبد الدار و لواء مشرکین بدست طلحۀ بن ابی طلحه بود که او را کبش الکتیبه (قوچ لشکر) میگفتند.
رسول خدا ص پرچم مهاجران را بعلی ع داد و او در زیر لواء انصار قرار گرفت ابو سفیان در برابر پرچمداران خود آمده گفت اي
پرچمداران میدانید که مسلمانان براي شکست شما همواره متوجهاند تا صاحبان لوا را از بین ببرند چنانچه در جنگ بدر همین قضیه
اتفاق افتاد اینک اگر میدانید از نگهداري لوا درماندهاید لوا را بما بدهید تا ما خود مهم شما را کفایت کرده و پرچمداري نمائیم.
طلحه از سخن ناگوار ابو سفیان خشمگین شده گفت اي ابو سفیان چنین سخنانی براي ما میگوئی سوگند بخدا امروز کاري کنیم
که همه آنها را به حوضچهاي مرگ نزدیک سازیم.
طلحه که او را کبش الکتیبه میگفتند پیش قدم جنگ شده علی ع بمبارزه او آمد پرسید تو کیستی؟
گفت من طلحۀ بن ابی طلحه کبش الکتیبهام شما کیستید فرمود من علی بن ابی طالب بن عبد المطلبم آنگاه بیکدیگر نزدیک شده
دو ضربت میانشان رد و بدل شد علی ع چنان ضربتی به پیش سر او زد که دو چشمش از حدقه بیرون آمد و صیحه زد که تا آن
روز کسی مثل آن را نشنیده بود پرچم از دست او افتاد بلافاصله مصعب برادر او پرچم را بدست گرفت عاصم بن ثابت او را با تیري
از پاي درآورد برادر دیگرش عثمان پرچم را بدست گرفت او را نیز عاصم بزخم تیر کشت پس از او غلامی داشتند بنام صؤاب که
از همه بدتر و سختجانتر بود پرچم را بدست گرفت علی ع شمشیري بدست راست او زد او پرچم را بدست چپ گرفت دست
چپش را هم
،ص: 74
جدا کرد پرچم را با دو دست بریدهاش به سینه چسبانید علی ع در این وقت شمشیري بسر او زد و او را بموالی خودش ملحق ساخت
در این وقت مشرکان پا بفرار گذارده مسلمانان بگردآوري غنائم پرداختند.
1) اصحاب عبد اللَّه که در کنار دره بکمین نشسته بودند و مسلمانان را سرگرم غنائم یافتند برئیسشان پیشنهاد کردند ما هم )
میخواهیم از غنائمی که دیگران استفاده میکنند بهرهمند شویم.
عبد اللَّه گفت رسول خدا ص بمن دستور داده از این مکان حرکت نکنم.
یاران او پاسخ دادند راست است که چنین امري کرده لیکن او نمیدانسته که سرانجام کار مشرکان بدینجا میرسد.
در نتیجه عده زیادي از یاران او براي گردآوردن غنائم از محل خود خارج شده و جز معدودي با او باقی نماندند عبد اللَّه براي آنکه
از فرمان رسول خدا ص تجاوز نکرده باشد بر جاي خود برقرار ماند خالد بن ولید موقع را مغتنم شمرده بوي حمله آورد و او را
کشت سپس از همان محل که برسول خدا و لشکریان او نزدیک بود فرود آمده و در پشت رسول خدا ص قرار گرفت، چون
حضرت را در میان عده کمی از اصحاب دیده بیاران خود خطاب کرد: آماده باشید این همان مردیست که در صدد او برآمدهاید

1

صفحه 49 از 179
مگذارید از دست برود اصحاب او همه یکدفعه با شمشیر و نیزه و تیر و سنگ بجانب آن حضرت حمله کردند اصحاب رسول خدا
به پشتیبانی از آن جناب بجنگ پرداختند و پیوسته مقاتله میکردند تا هفتاد نفرشان شربت شهادت نوشیدند و فقط با پیغمبر علی ع و
ابو دجانه و سهل بن حنیف باقی ماندند که دشمن را از آن حضرت دور میکردند و آن وقت مشرکان از همه طرف بآن مردان حق
و حقیقت حمله میآوردند.
،ص: 75
1) رسول خدا ص که آن هنگام بیاندازه ناراحت شده بود دیده گشوده به علی ع توجهی کرده فرمود لشکریان ما چه کردند؟! )
عرضکرد پیمان شکستند و پشت بجنگ داده فرار کردند رسول خدا ص فرمود اینک با این جمعیتی که آهنگ من دارند مبارزه
کن و آنها را دورساز علی ع بر آنها تاخته و آنها را دور ساخت بطرف رسول خدا آمد دید گروهی از طرف دیگر هجوم آوردهاند
آنها را نیز منهزم نمود و آن وقت ابو دجانه و سهل ببالین پیغمبر ایستاده و با شمشیر دشمنان را دور میساختند در آن هنگام که کار
به آخرین درجه سختی رسیده از مسلمانان شکست خورده چهارده نفر که از آنها طلحۀ بن عبید اللَّه و عاصم بن ثابت بودند بطرف
آن حضرت مراجعت کرده و ما بقی بکوهها فرار نمودند.
و در مدینه هاتفی ندا در داد پیغمبر را کشتند مسلمانان که منهزم شده و حسرت زده بودند بطرف راست و چپ متوجه میشدند.
در احد، هند دختر عتبه با وحشی که از مردم حبشه و غلام جبیر بن مطعم بود قرار بسته بود که رسول خدا یا علی ع و یا حمزه را
بکشد و مبلغ معینی باو دستمزد بدهد وي گفت محمد را که نمیتوانم بکشم زیرا اصحاب او مانند چنبر انگشتري اطراف خاتم او را
احاطه کردهاند و علی ع که در روز جنگ بهیچ وجه احتیاط را از دست نمیدهد لیکن ممکن است بحمزه دست پیدا کنم زیرا او
چون خشمگین شود پیش روي خود را نمیبیند.
حمزه آن روز پر شترمرغی به سینه زده و با آن نشانه نمودار بود وحشی در زیر درختی در کمین حمزه نشسته حمزه چشمش بوي
افتاده بطرف وي حمله آورد و شمشیري بر او نواخته لیکن خطا کرد.
،ص: 76
1) وحشی گوید همان دم حربه خود را بطرف او انداختم به تهیگاه وي رسید و از پا درآمد او را بحال خود گذاردم تا بدنش سرد )
شد و حربهام را از تهیگاهش بیرون آوردم و بر اثر هزیمتی که میان مسلمانان رخ داد کسی متوجه او نشد هند آمد و دستور داد
شکم او را پاره کرده و جگر او را بیرون آورد و او را مثله نموده و گوش و دماغ او را بریدند و در تمام این مدت رسول خدا ص از
او بیخبر بود و نمیدانست سرانجام حضرت بکجا کشیده.
راوي که زید بن وهب است میگوید از ابن مسعود پرسیدم در روز احد که مردم فرار کردند با پیغمبر ص بجز از علی ع و ابو دجانه
و سهل بن حنیف دیگري باقی نماند؟ جواب داد بلکه بجز از علی ع دیگري باقی نماند و پایان کار معدودي که نخستشان عاصم بن
ثابت و ابو دجانه و سهل بودند بازگشتند و طلحۀ بن عبید اللَّه هم بدیشان ملحق گردید.
پرسیدم ابو بکر و عمر کجا بودند؟! گفت آنها از جمله کسانی بودند که براي نگهداري جان عزیز خود میکوشیدند و فرار را بر قرار
انتخاب کرده بودند.
گفتم عثمان کجا بود؟ گفت او پس از سه روز پیدا شد.
رسول خدا بدو فرمود اکنون که کار از کار گذشت آمده.
از او پرسیدم خودت در آن روز کجا بودي؟ گفت منهم در اندیشه نجات خودم بودم گفتم پس از کجا و چه کسی این قضایا را
نقل میکنی؟ گفت عاصم و سهل بمن خبر دادند گفتم پایداري علی ع در آن روز از جمله کارهاي شگفتآور است گفت نه تنها
تو از کار وي تعجب میکنی بلکه فرشتگان آسمان بشگفت آمدند مگر نشنیدهاي در روز احد وقتی که کار مسلمانان بدینجا رسید

1

صفحه 50 از 179
جبرئیل
،ص: 77
همچنان که بطرف آسمان بالا میرفت میگفت
« لا سیف الا ذو الفقار و لا فتی الا علی »
شمشیر منحصر به ذو الفقار و جوان منحصر بعلی ع است. پرسیدم از کجا دانستند که این عبارت را جبرئیل بیان کرده.
گفت صدائی باین عبارت در آسمان بلند شد که همه مردم شنیدند، از پیغمبر ص پرسیدند این صدا از کیست؟ فرمود از جبرئیل.
-4 در حدیث عمران بن حصین آمده در روز احد که مردم از اطراف پیغمبر ص پراکنده شدند علی ع در حالی که آماده (1)
بخدمت بود و شمشیر حمایل داشت در برابر پیغمبر تعظیم کرده رسول خدا ص سر برآورد و فرمود چگونه تو با مردم فرار نکردي
عرضکرد مناسب نیست پس از آنکه بشرف اسلام مشرف شدم دوباره بحالت کفر درآیم.
در آن وقت عده از مشرکان از کوه بطرف پیغمبر ص حمله آوردند رسول خدا ص علی ع را بدفع آنها امر کرد علی ع آنها را
منهزم ساخت سپس بعده دیگر اشاره کرد آنها را نیز شکست داد باز بگروه دیگري اشاره کرد آنها را فراري داد جبرئیل همان
هنگام نازل شده عرض کرد ما و همه فرشتگان از مواسات بیسابقهاي که علی ع در راه شما نشان داده و خود را فداي شما کرده به
شگفت آمدیم رسول خدا ص فرمود چگونه ممکن است او در راه من فداکاري و جانبازي ننماید با آنکه او از من و من از اویم
جبرئیل گفت منهم از هر دوي شما هستم.
-5 ابن عباس گوید در روز احد طلحۀ بن ابی طلحه در برابر صف مشرکان و مسلمانان ایستاده (2)
،ص: 78
گفت اي یاران محمد شما خیال میکنید که خداي متعال بر اثر زخم شمشیر شما ما را بدوزخ میبرد و شما را بزخم تیغ ما به بهشت،
امروز چه کسی میتواند بمبارزه من بیاید علی ع بمبارزه او رفته فرمود سوگند بخدا امروز دست از تو برنمیدارم تا بضرب شمشیرم
ترا بدوزخ فرستم و دو ضربت میانشان رد و بدل شد و بالاخره علی ع با ضربتی هر دو پاي او را جدا کرد طلحه که خود را در
چنگال شیر مثال علی ع مبتلا دید او را سوگند داد: اي پسر عم قرابت را مراعات کن علی ع از وي درگذشت مسلمانان گفتند
چگونه از تجهیز او دست برداشتی فرمود مرا بیاد قرابت خویش آورد.
سوگند بخدا فاصله نشد همان جا درگذشت و پیغمبر ص خوشحال شده فرمود این کبش الکتیبه و قوچ لشکر مشرکان بود.
-6 عکرمه گفته از علی ع شنیدم در روز احد که مسلمانان از اطراف پیغمبر ص پراکنده شدند چنان محزون شدم که تا آن روز (1)
آنقدر حزن و اندوه بمن دست نداده بود و من آن روز همچنان که از خود بیخبر بودم پیشاپیش آن حضرت ایستاده و دشمنان را از
حضرتش دور میکردم اتفاقا بجانب آن حضرت توجه کرده حضرتش را ندیده با خود گفتم رسول خدا که فرار نکرده او را هم که
در میان کشتگان ندیدم خیال میکنم بطرف آسمان بالا رفته غلاف شمشیر را شکسته و گفتم همواره با کافران میجنگم و از آن
جناب مدافعه میکنم تا کشته شوم همان دم بر مشرکان حمله برده و آنها را شکست دادم ناگهان نظرم به رسول خدا ص افتاد که
غش کرده و بروي زمین افتاده است بالین آن حضرت نشستم مرا دیده فرمود چه امري ایجاب کرد مسلمانان از گرد ما پراکنده
شدند عرضکردم بخدا کافر شدند و از دشمنان ترسیدند و ترا تسلیم دست
،ص: 79
آنان نمودند، در آن وقت رسول خدا ص لشکر مشرکان را دید که بطرف او توجه نمودهاند فرمود یا علی ع این مردم را از من دور
کن من از جاي برخاسته و تیغ در میانشان انداخته و از راست و چپ بر آنها حمله میکردم تا آنها را شکست دادم رسول خدا ص
بمن فرمود یا علی نمیشنوي که در آسمان از جانبازي تو ستایش میکنند فرشتهایست بنام رضوان میگوید

1

صفحه 51 از 179
لا سیف الا ذو الفقار و لا فتی الا علی
7- حضرت باقر ع ( . من از شدت خوشحالی گریستم و خداي متعال را بر این نعمتی که بمن ارزانی کرده سپاسگزاري نمودم ( 1
فرمود در روز احد فرشته در آسمان ندا میکرد
لا سیف الا ذو الفقار و لا فتی- الا علی.
-8 ابو رافع از جدش روایت کرده همواره از یاران رسول خدا ص میشنیدیم میگفتند روز جنگ احد منادي در آسمان ندا میداد (2)
لا سیف الا ذو الفقار و لا فتی الا علی
.«1»
9 - د ی ع س ن ب بی س م ه ب ه د ا ت ق ت ف گ ی م ر گ ا ر د ز و ر د ح ا ي د و ب ، ی ل ع ع ا ر ي د ی د ی م ه ک ر د ف ر ط ت س ا ر ( 3)______________________________
1) ناسخ مینویسد ذو الفقار جزء غنائم بدر و متعلق به عاص بن منبه بود که پیغمبر آن را به علی- بن ابی طالب اعطا فرمود و چون )
در پشت آن فقرات و برآمدگیهائی مانند استخوان بود آن را ذو الفقار میخواندند و هم گفتهاند چون امیر المؤمنین، عاص را کشت
شمشیر او را خود برداشت و آن شمشیر پس از شهادت علی ع همچنان بمیراث در میان سلسله علوي بود تا به محمد بن عبد اللَّه بن
حسن بن علی ع رسید و در جنگ منصور عباسی چون شهادت خویش را نزدیک دید مردي از بنی نجار را که چهار صد دینار بدو
مدیون بود بخواند و ذو الفقار را بدو داده گفت این شمشیر را بگیر و نگهدار که هر یک از آل ابی طالب آن را بهبیند از تو میگیرد
و حقت را بتو میدهد و چون جعفر بن سلیمان عباسی بولایت مدینه و یمن نامزد شد آن مرد را طلب کرد و چهار صد دینار بدو داد
و تیغ را از او گرفت.
،ص: 80
رسول خدا (ص) ایستاده با شمشیر خود دشمنان را از رسول خدا دفع میکرد با آنکه دیگران پا بفرار گذارده بودند.
-10 حضرت باقر ع فرموده پرچمداران مشرکان در روز احد نه نفر بوده و همه آنها از طائفه بنی مخزوم بودند که بدست علی ع (1)
کشته شدند بنی مخزوم آن روز بیچاره و مفتضح گردیدند.
و فرموده علی ع بمبارزه حکم بن اخنس رفت شمشیري بپاي او زد نیمی از ران او را جدا کرد و بهمین ضربت کشته شد.
وقتی که مسلمانان چنین جولانی کرده و ضرب شصتی نشان دادند امیۀ بن ابی حذیفه که مرد زره- پوش و کامل السلاح بود
بمیدان آمده میگفت امروز باید خونخواهی روز بدر را بنمایم مردي از مسلمانان بمبارزه او رفت امیه او را کشت امیر المؤمنین ع
بطرف او عزیمت کرد شمشیري بسر او فرود آورد چنانچه کلاه خود او را بیکدیگر فروبرد او نیز شمشیري حواله علی ع کرد سپر را
پیشآورده شمشیر به سپر کارگر شد علی ع شمشیر را از کلاهخود او برداشت او نیز تیغش را از سپر آن حضرت خلاص کرد،
اندکی از هم جدا شدند علی ع گوید در آن هنگام چشمم بزیر بغل نامبرده افتاد شمشیر بدان جا فرود آورده و او را کشتم و
مراجعت کردم.
در روز احد که همه مسلمانان فرار کردند و علی ع به تنهائی باقی ماند و از دین خدا و رسول او حمایت میکرد رسول خدا ص باو
فرمود چرا تو با دیگران فرار نکردي.
علی ع با کمال تعجب عرضکرد چگونه ممکن است منهم فرار کنم و شما را تنها بگذارم سوگند بخدا از جاي برنخیزم و دست از
کارزار برندارم تا خداي متعال وعده نصرتی که بتو داده وفا فرماید رسول خدا ص فرمود یا علی مژده باد ترا که خداي منان بوعده
خود وفا میفرماید و بعد از این مشرکان هیچ گاه بر ما پیروز نمیشوند.
2) همانوقت عده بجانب وي حمله کردند فرمود یا علی این عده را دور کن علی ع بر آنها تاخته و )

1

صفحه 52 از 179
،ص: 81
هشام بن امیه مخزومی را کشت لشکر متفرق شدند لشکر دیگري نیز هجوم کردند علی ع بر آنها حمله کرده و عمرو بن عبد اللَّه
جمحی را کشت لشکر فرار کردند لشکر سومی بطرف رسول خدا روي آورده باز علی ع بدانها تاخته و بشر بن مالک عامري را از
دم ذو الفقار گذراند اینها نیز فرار کرده و شکست خوردند از آن به بعد لشکري از مشرکان بعزیمت پیغمبر اکرم ص برنخاست.
جنگ احد با این پیشآمد ناگوار پایان یافت و مسلمانانی که منهزم شده بودند بازگشتند و مشرکان بطرف مکه کوچ کردند و
پیغمبر اکرم ص بطرف مدینه مراجعت کرد.
فاطمه زهرا علیها و علی ابیها و زوجها آلاف التحیۀ و الثناء به استقبال پدر بزرگوارش ارواح- العالمین فداه آمد و ظرف آبی بدست
گرفته صورت مبارك رسول خدا ص را که جمال ربانی حضرت احدي بود بدست پر از مهر و محبتش شستشو داد.
دررسید در حالی که دست او تا شانهاش غرق خون مشرکان بود ذو الفقار را « علی ولی اللَّه علیه السّلام » فاصله نشد ذات بیهمال
بسیده دو سرا فاطمه زکیه مرضیه داده فرمود بگیر این شمشیر را که امروز مرا یاري کرد و پشت دشمنان را شکست و این اشعار را
سرود.
1) اي فاطمه بگیر این شمشیر هنرمند بیعیب را که مرا روسپید کرده و از آن نگران نبوده و خود )
،ص: 82
را هم بهیچ وجه ملامت نمیکنم.
سوگند بجان خودم در راه یاري احمد و فرمانبرداري از خدا که بحال بندگان خود عالم است دقیقه فروگذاري نکردم.
خونهاي کشتگان را از آن پاك کن این همان شمشیریست که جام حمیم دوزخ را به مردم عبد الدار چشانیده.
پیغمبر فرمود آري اي فاطمه بگیر شمشیرش را که شوهر تو بخوبی از انجام وظیفه خود برآمد و خداي متعال بزرگان قریش را به
شمشیر او نابود کرد.
فصل 23 کشتگان احد
1) مورّخان کشتگان مشرکان را نام برده و چنانچه نوشتهاند بیشتر آنها همان عدهاي بوده که بدست علی ع از پاي درآمدهاند. )
محمد بن اسحق گفته پرچم قریش در روز احد بدست طلحۀ بن ابی طلحه که از نوادهگان عبد الدار است بوده و او را علی ع کشته
و نیز پسر او ابو سعید و برادرش خالد را هم او بمالک دوزخ سپرده و عبد اللَّه بن حمید و ابو الحکم بن اخنس و ولید بن ابی حذیفه
و برادرش امیه و ارطاة بن شرحبیل و هشام بن امیه و عمرو بن عبد اللَّه الجحمی و بشر بن مالک و صواب و دیگران را آن جناب از
دم تیغ گذرانده.
و چنانچه ثابت است پیروزي با علی ع بوده و تا وقتی جنگ پایان نیافته و شکست خوردگان بجاي خود بازنگشته به تنها از پیغمبر
ص مدافعه میکرده و کسانی که در آن روز فرار کردند بدون استثناء
،ص: 83
مورد عتاب و خشم خدا قرار گرفتند.
و از کسانی که اخیرا با علی ع در محافظت پیغمبر همکاري کردند هشت نفر یا چهار نفر یا پنج نفر از مردم انصار بودند.
حجاج بن علاط سلمی در باره علی ع و کشتگانی که بدست او از پاي درآمدهاند و حسن استقبالی که جناب او از بلا میکرده
گوید.
خداي متعال براي نابود کردن دشمنان دین خود شخصی را مانند علی بن ابی طالب ع برمیگزیند که عموها و دائیهاي او مردمان

جلد 1

صفحه 53 از 179
کریمی هستند.
دستان تو که براي همیشه توانا باشند بتو کمک کردند و مانند طلیحه را بشمشیر تیز بزمین افکنده و هلاك ساختند.
و چون دلاور توانائی بر دشمنان خود کار را سخت گرفتی و با شمشیر بران خود در هنگامی که از فراز به نشیب میآمدند آنها را
شکست دادي.
شمشیر عطشان خود را از خونهاي دشمنان سیراب کردي و تا سیر نگردید در غلاف ننمودي.
فصل 24 غزوه بنی النضیر
1) هنگامی که رسول خدا ص براي سرکوبی مردم بنی النضیر عزیمت کرد بحصار آنان توجه کرده و خرگاه آن حضرت را در )
آخرین نقطه بنی حطمه بطحا سر پا کردند چون شب فرارسید از بنی النضیر تیري به خیمه رسول خدا ص افکندند حضرت دستور
داد خرگاه او را در دامنه کوه قرار دادند و مهاجر و انصار اطراف
،ص: 84
خرگاه گردون دستگاه حضرتش را احاطه نمودند.
چون شب کاملا جهان را تاریک کرد مسلمانان علی ع را ندیده برسول خدا عرضه داشتند علی ع کجاست؟ ما او را نمیبینیم رسول
خدا ص فرمود خیال میکنم براي انجام کاري بنفع شما اقدام کرده فاصله نشد علی ع آمد و سر یهودي که تیر بخرگاه رسول اکرم
زده بوده و نامش عرورا بود در برابر آن حضرت گذارد رسول خدا ص پرسید چه کردي؟
عرضکرد دانستم که این بدکردار آدمی دلاور و بیباکست در کمین او نشستم و گفتم ممکن است شب هنگام بقصد شبیخون بر ما
از حصار خود بیرون آید فاصله نشد دیدم با شمشیر کشیده باتفاق نه نفر از یهودیان بطرف ما میآید منهم فرصت را غنیمت شمرده
باو درآویخته و کارش را تمام کردم لیکن اصحابش فرار کرده و بلا درنگ نزدیک حصار خود رفتند اکنون عدهاي را با من همراه
کن آرزومندم بدیشان پیروز آیم رسول خدا ص ده نفر از اصحاب را از قبیل ابو دجانه سماك بن خرشه و سهل بن حنیف را با او
همراه کرد و آنان بجانب آن عده کوچ کرده و پیش از آنکه یهودیان به حصار خود وارد شوند بدانها دست یافته همه را کشتند و
سرهاشان را حضور رسول خدا ص آوردند پیغمبر اکرم دستور داد آنها را در یکی از چاههاي بنی حطمه ریختند.
و همین عمل علی ع ایجاب کرد مسلمانان بتوانند حصار بنی النضیر را فتح کنند و پیروز آیند.
و در آن شب کعب بن اشرف یهودي کشته شد.
رسول خدا ص حصارها و ثروتهاي بنی النضیر را پس از آنکه بر ایشان تسلط یافته تصاحب کرد و
،ص: 85
آنها را در میان مهاجر و انصار بخش نمود و در واقع این اولین غنیمتی است که رسول خدا میان یاران خود تقسیم نمود و به علی ع
دستور داد بخش مربوط بحضرتش را نگهداري کرده و آنها را بعنوان صدقه در میان بینوایان تقسیم نماید و این بخش که متعلق
برسول خدا بود تا وقتی که حضرت رسول در قید حیات بود در تصرف خود او بود و پس از رحلتش در دست اختیار علی ع درآمد
و بالاخره تا امروز در دست انتفاع فرزندان فاطمه است.
حسان بن ثابت در باره پیشآمد بنی النضیر و نه نفري که بدست علی ع کشتهاند میسراید.
بیچارگی عجیبی دامنگیر مردم بنی نضیر شد و در برابر چشم دیگران به بدبختی افتادند بزرگ آنها کشته شد و نه نفر از یاران او
کشته و جمعی فراري گردیدند.

جلد 1

صفحه 54 از 179
فصل 25 جنگ احزاب
1) پس از کارزار بنی نضیر واقعه جنگ احزاب اتفاق افتاد و سبب این جنگ این بود عده از یهودیان از قبیل سلام بن ابی الحقیق )
نضیري و حیی بن اخطب و کنانۀ بن ربیع و هوذة بن قیس والبی و ابو عماره والبی با عده از مردم والبه بمکه رفته و با ابو سفیان که
میدانستند با رسول خدا سابقه دشمنی دارد ملاقات کردند و او را برزم با آن حضرت تحریک نمودند و از ناراحتیهائی که بخیال
خود از آن جناب دیده بوي شکایت کردند و از او خواستند تا آنان را براي مبارزه با پیغمبر اکرم ص یاري نماید.
ابو سفیان گفت ما بهر طریقی که بخواهید در دست اختیار شما هستیم اینک پیش قریش رفته آنها را بجنگ وي بخوانید و متعهد
شوید که دست از یاري آنها برندارید و تا آخرین لحظه با آنان همکاري
،ص: 86
نمائید تا پیروز شده و پیغمبر را بیچاره سازید.
1) یهودیها بملاقات سران قریش رفته و آنان را بجنگ با پیغمبر ص دعوت کردند و اضافه کردند ما همه جا با شما همکاري کرده )
و به پشتیبانی از شما میکوشیم تا او را مستأصل و بیچاره سازیم.
قریش گفتند اي گروه یهودي شما مردمی هستید که اولین کتاب بشما ارزانی شده و سابقه علمتان معلوم است و از دینی که محمد
ادعا میکند و دینی که ما بدستورات آن رفتار میکنیم باخبرید اکنون بگوئید آیا دین ما بهتر است یا آئینی که او آورده بحقیقت
نزدیکتر است یهودیان براي آنکه بمنظور خود رسیده باشند گفتند دین شما از دین او بهتر است و بحقیقت نزدیکتر.
قریش از شنیدن این سخن خوشحال شده و خود را براي رزم با رسول خدا ص آماده کردند.
چون آمادگی آنان مسلم شد ابو سفیان با قریش ملاقات کرده گفت خداي متعال شما را در باره دشمنتان یاري کرد و اینک یهود
هم بهمراهی شما با وي میجنگند یا همهشان نابود شوند و یا او و پیروانش را بیچاره سازند آنها هم بتمام معنی و با عزمی راسخ براي
رزم با پیغمبر اکرم ص آماده گردیدند.
یهود که قریش را با خود همآهنگ کردند به قبیله غطفان و قیس عیلان رفته آنان را هم بجنگ با پیغمبر ص دعوت کردند و متعهد
شدند به آنان کمک و مساعدت نمایند و از همکاري قریش و اتفاقی که با یهودان نموده بودند باین قبائل اطلاع دادند.
پس از انعقاد قرارداد یهود با قریش و سایر قبائل و آمادگی براي جنگ با رسول خدا ص. قریش به سرپرستی ابو سفیان و غطفان
بریاست عیینۀ بن حصن در میان بنی فزاره و حارث بن عوف در بنی مرّه و وبرة بن
،ص: 87
طریف در اشجع حرکت کردند و قریش همچنانکه گفتیم بکمک این قبائل قیام نمود. 87 فصل 25 جنگ احزاب
..... ص : 85
1) رسول خدا ص وقتی که از اجتماع احزاب و قبائل باخبر شد و دانست، با عزیمتی شکست ناپذیر برزم با او آماده شدهاند با یاران
خود در این خصوص مشورت کرد.
یاران رسول خدا ص هم متفقا رأي دادند که در مدینه بمانند و اگر دشمنان بر آنها تاختند از نقبهائی که آماده بوده استفاده کرده با
آنان بجنگند.
سلمان ره این رأي را نپسندیده و خاطر نشان ساخت بهتر آنست خندقی حفر کنند رسول خدا ص خواسته سلمان را پذیرفته فرمان
داد تا مسلمانان بحفر خندق بپردازند و خود آن جناب هم با یاران خود همکاري میکرد.
در همانوقت احزاب و متفقین رسیدند مسلمانان که آنها را دیدند از جمعیت و آمادگی آنها بیمناك شده در گوشه از خندق مدت
بیست و اند شب اقامت کردند و در این مدت بغیر از تیر و نیزه و سنگ جنگ دیگري اتفاق نیفتاد.

جلد 1

صفحه 55 از 179
رسول خدا ص وقتی توجه کرد بیشتر مسلمانان با ضعف و سستی روبرو شده و آمادگی براي کارزار ندارند رسولی بجانب عیینه و
حارث که دو نفر سپهدار غطفان بوده فرستاد و از آنها درخواست کرد تا کارزار را بصلح خاتمه دهند و بازگردند در برابر یک
سوم از میوه مدینه بدانها تسلیم شود و ضمنا با سعد بن معاذ و سعد بن عباده در این خصوص مشورت فرمود.
عرضکردند هر گاه صلح ما با این جمعیت بحکم وحی و دستور الهی است چاره از پذیرش فرمان نیست و ما خواه ناخواه با آنان
بمصالحه میپردازیم و اگر میخواهی براي آسایش ما دست بکار صلح بزنید ما در این باره رأي بخصوصی داریم.
،ص: 88
رسول خدا ص فرمود وحیی نرسیده و فرمانی نیامده لیکن میبینیم تازیان شما را با یک کمان بیچاره کرده و از همه طرف بجانب
شما روي آوردهاند خواستم تا بدین وسیله اندکی از شوکت آنان بکاهم.
1) سعد بن معاذ عرضکرد ما با ایشان پیش از این در شرك بخدا و بتپرستی شریک بودیم و خدائی نمیشناختیم و او را )
نمیپرستیدیم و همان وقت هر گاه میخواستیم از دسترنج خود بدانها بدهیم یا بعنوان مهمانی بوده و یا بفروش و اکنون که خداي
متعال نعمت اسلام را بما ارزانی داشته و ما را به آئین آن رهبري فرموده و بوجود اقدس تو بر دیگران برتري داده چگونه ممکن
است بدون اندك نیازي دسترنج خود را در تحت اختیار آنها قرار دهیم سوگند بخدا جز دم شمشیر تیز چیز دیگري بآنها نخواهیم
داد تا خدا میان ما و ایشان حکومت فرماید.
رسول خدا ص فرمود اکنون از عقیده قلبی شما کاملا باخبر شدم بهمان عزیمتی که دارید پایدار باشید زیرا خداي متعال هیچ گاه
پیغمبرش را خوار نمیکند و تا بوعده خود وفا نکند او را آسوده نمیسازد.
سپس پیغمبر اکرم ص از جاي برخاست و مسلمانان را بجهاد با دشمن دعوت کرد و آنان را تشجیع و تحریک میکرد و وعده یاري
خدا میداد همانوقت عده از سوارگان قریش از قبیل عمرو بن عبد ودّ و عکرمۀ بن ابو جهل و هبیرة بن وهب و ضرار بن خطاب و
مرداس فهري آماده کارزار شده و لباس جنگ را استوار کرده بر اسبان خود جهیده به آسایشگاههاي بنی کنانه رفته آنان را براي
حرب آماده کرده سپس اسب رانده کنار خندق آمدند خوب دقت کرده گفتند سوگند بخدا این حیلهایست که تا کنون میان تازیان
سابقه نداشته آنگاه محل تنگی از خندق را در نظر گرفته اسبها را رانده تصادفا در میان شورهزاري که در خندق و سلع واقع شده
بود درآمدند امیر المؤمنین ع با عده از مسلمانان سر راه بر آنها گرفتند.
،ص: 89
1) عمرو بن عبد ودّ براي اینکه اهمیت خود را حفظ کرده و ضمنا دلاوري خود را هم نشان داده باشد برابر اصحابش ایستاده مبارز )
طلبید علی ع قدم پیش گذارده عمرو باو گفت اي پسر عم بازگرد که من دوست نمیدارم ترا بکشم.
علی ع فرمود اي عمرو شنیدهام با خدا عهد کرده هر گاه یکی از قریشیها یکی از دو کار را از تو بخواهند تو بهپذیري و انجام دهی
گفت آري چنین است اینک دو خواسته تو کدامست؟
فرمود یکی آنکه بخدا و رسول ایمان بیاوري و دین اسلام را برگزینی گفت من نیازي به اسلام و خدا و رسول ندارم فرمود خواسته
دوم اینست که از مرکب بزیر آئی تا پیاده جنگ کنیم.
عمرو گفت اي علی برگرد که میان من و پدر تو سابقه رفاقت بوده و دوست نمیدارم تو بدست من کشته شوي.
علی ع فرمود سوگند بخدا من دوست میدارم ترا بکشم مگر آنکه بطرف حق توجه کنی و دست از بتپرستی برداري.
حمیت دلاوري عمرو را ناراحت کرده با کمال تعجب گفت تو مرا میکشی؟! همان جا از اسب پیاده شده دست و پاي آن را پی
کرده و با مشت بصورت آن حیوان کوبید شمشیر کشیده بجانب آن حضرت حمله آورد و چون پلنگ تیر خورده شمشیري بسپر
علی ع نواخت علی ع هم با ضربتی او را از پاي درآورد و کشت.

جلد 1

صفحه 56 از 179
،ص: 90
1) همراهیان که سردار نامی خود را بسادگی کشته یافتند بدون آنکه اثري از خود نشان دهند از خندق خارج شده بطرف مردان )
خود فرار کردند و علی ع هم بجاي اول خود بازگشت و نزدیک بود آنان که با وي آمده بودند از ترس بمیرند.
امیر المؤمنین ع در باره قتل او فرماید:
عمرو عبد ودّ بر اثر نادانی و کوتاه فکري از سنگی که بت اوست یاري میکند و من که علی هستم از راه حق و حقیقت خداي
محمد را یاري مینمایم.
او را از دم تیغ گذراندم و جسد بیجان او را مانند شاخه درخت خرمائی که میان سنگها و پشتها میافتد بحال خود گذاشتم.
من از آنجا که پاکدامن و از ما سواي خدا بینیازم لباسهاي او را بیرون نیاوردم و اگر او بجاي من بود مرا عریان میساخت.
شما اي مردم احزاب خیال نکنید که خدا دین خود و رسولش را خوار و تنها گذارده و یار و یاوري ندارد.
-1 زهري گوید در روز جنگ احزاب عمرو عبد ودّ و عکرمه و هبیره و نوفل بن عبد اللَّه و ضرار در کنار خندق میگشتند و محل
باریکی میجستند که از آن بتوانند عبور کنند و خود را بمسلمانان برسانند تا بمحلی رسیدند که اسبهاشان حاضر براي رفتن و عبور
کردن از آنجا نبودند تا بالاخره اسبهاي خود را میان شورزار و شکافی بجولان درآوردند و مسلمانان هم ایستاده لیکن کسی جرأت
نداشت که خود را در برابر این مبارزان درآورد.
،ص: 91
1) عمرو بن عبد ودّ پیوسته مبارز میطلبید و بکنایه میگفت بسکه هل من مبارز گفتم و جنگجو طلبیدم صدایم گرفت و خسته شدم. )
در تمام این مدت امیر المؤمنین ع عزیمت میدان او میکرد لیکن رسول خدا اجازه نمیداد و منتظر بود شاید دیگري پیشنهاد مبارزه با
او را بدهد اتفاقا مسلمانان که از او و همراهیان و پشتیبانانشان کاملا بوحشت افتاده بودند جرأت مبارزه با او را نداشتند و مانند
آدمی که کرکس مرگ بر سر او نشسته در جاي خود خشک شده بودند.
چون مبارز طلبیدن عمرو طولانی شد و از آن طرف علی ع هم سعی میکرد هر چه زودتر بمیدان او رفته شیشه عمرش را بر زمین
زند رسول خدا ص باو فرمود نزدیک من بیا علی ع نزدیک رفته رسول خدا عمامه خود را بر سر او گذارده و شمشیرش را باو داده
فرمود برو و دین خدا را یاري کن و ضمنا دعا کرده که خدایا او را یاري کن.
علی علیه السّلام بطرف عمرو رفته و جابر انصاري هم براي آنکه ناظر اعمال این دو نفر دلاور باشد بمیدان آمد.
علی ع که با وي روبرو شد، فرمود اي عمرو در زمان جاهلیت میگفتی سوگند به لات و عزي هر گاه کسی سه حاجت یا یکی از
آنها را از من درخواست کند من نیاز او را بر میآورم گفت آري چنین است.
علی ع فرمود اینک حاجت من اینست گواهی دهی به یکتائی خدا و نبوت رسول او و تسلیم امر خدا شوي.
،ص: 92
1) عمرو گفت اي پسر عم دست از اینحرف بردار که مرا بدان نیازي نیست علی ع فرمود نه چنین است بلکه اگر بدان چه گفتم )
اقرار کنی بنفع تو تمام خواهد شد. سپس فرمود حاجت دیگر من اینست از همان راهی که آمده بازگردي گفت این هم نشدنیست
زیرا زنهاي قریش این کار مرا نقل محافل خود قرار میدهند.
فرمود حاجت دیگر من اینست که پیاده شوي و با من بمبارزه بپردازي، عمرو از اینسخن خندید و گفت این حاجتی بود که تا کنون
هیچ یک از تازیان از من درخواست نکرده بودند در عین حال من حاضر نیستم مانند تو بزرگواري را بقتل برسانم زیرا پدرت
دوست صمیمی من بود.
علی ع فرمود لیکن من دوست دارم ترا بکشم اینک اگر مایلی از اسب فرود آي عمرو متأثر شده از مرکب بزیر آمده با مشت

جلد 1

صفحه 57 از 179
بصورت اسبش زده و آن حیوان را بعقب راند.
جابر گوید این دو سوار یلیل بیکدیگر درآویختند و گرد و غباري بلند شد چنانچه آنها را ندیدم فاصله نشد که از میان غبار صداي
علی ع به تکبیر بلند شد دانستم علی ع عمرو را کشت.
اصحاب او که از کشتنش اطلاع یافتند خود را در میان خندق انداختند و از آن طرف مسلمانان که صداي تکبیر علی را شنیده
بطرف آن حضرت توجه کردند تا بهبینند چه پیشآمدي کرده نوفل بن عبد اللَّه را دیدند در میان خندق مانده و اسب او قادر
بحرکت نیست او را هدف سنگ قرار دادند نوفل گفت این طریق کشتن سزاوار نیست یکی یکی بیائید با هم مبارزه کنیم.
امیر المؤمنین ع بر او وارد شده ویرا بضرب شمشیر کشت.
و پس از او هبیره را بچنگال درآورده و او را عاجز کرده و ضربتی به قربوس زین او زده چنانچه
،ص: 93
روپوش آن را دریده و کار وي را ساخته.
عکرمه و ضرار هم فرار کردند.
جابر گوید در وقتی که عمرو بدست علی ع کشته شد من پیشآمد او را تشبیه کردم بقصه داود و جالوت که خدا در قرآن خبر
آنها را بفرمان خدا شکست دادند و داود جالوت را کشت. «1» میدهد فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ
-2 ربیعه سعدي گفت بملاقات حذیفه یمان رفتم گفتم اي بنده خدا ما همواره اوقات از علی و مناقب او در محافل و مجالس (1)
یاد میکنیم مردم بصره میگویند شما در باره او افراط میکنید و تجاوز مینمائید آیا شما حدیثی در حق او بخاطر دارید گفت اي
ربیعه چه پرسشی در باره علی ع از من مینمائی سوگند بخدائی که جان من در دست اوست هر گاه همه اعمال یاران محمد را از
روزي که مبعوث به نبوت شده تا بامروز در کفه ترازوئی بگذارند و کار علی ع را در کفه دیگر آن، عمل آن جناب بر تمام اعمال
آنان برتري پیدا میکند ربیعه که این منقبت امام را از علی ع شنیده گفت این منقبت قابل قبول نیست و دلیلی بر صحت آن نمیباشد.
حذیفه گفت اي پستفطرت چگونه این منقبت شایان تحمل نمیباشد کجا بودند عمر و ابو بکر و ما بقی اصحاب محمد در روز احد
که عمرو بن عبد ودّ مبارز میطلبید و همه بجز از علی ع چون مرده بیجانی روح از کالبدشان خارج شده بود او یکتنه بمبارزه وي
رفت و بیاري خدا او را کشت.
بحق خدا که جان حذیفه در دست اوست کاري که آن روز علی نمود تا فرداي قیامت پاداش او از عمل همه یاران محمد بالاتر
است.
______________________________
1) آیه 251 سوره بقره. )
،ص: 94
-3 معروف بن خربوذ گفته علی ع در روز خندق میفرمود. (1)
آیا قریش و سوارگان آن این چنین بر من حمله میآوردند شما پیشآمد میان من و آنها را بیاران من اطلاع دهید.
امروز غیرت مردي و شمشیر بران استخوان شکن من مرا از فرار کردن باز میدارد.
من همان کسم که چون با عمرو عبد ودّ روبرو شدم او را هلاك کردم با آنکه او با شمشیر هندي صاف آزموده برنده برزم من
آمده بود.
من او را کشتم و چون شاخه خرمائی در میان سنگ و خاك افکندم و از پاکدامنی جامههاي او را بیرون ننمودم.
-4 محمد بن اسحق گفته هنگامی که علی ع عمرو را کشت با صورت درخشان و برافروخته بجانب رسول خدا ص توجه کرد (2)

جلد 1

صفحه 58 از 179
عمر خطاب باو عرضکرد چرا پس از آنکه ویرا کشتی جامههاي او را بیرون نکردي با آنکه در میان تازیان زرهی همتاي زره او
نمیباشد فرمود من حیا کردم بدن پسر عمم را عریان بگذارم.
-5 حسن بصري گوید هنگامی که علی ع عمرو را کشت سرش را برید و آورد حضور رسول خدا ص بزمین انداخت ابو بکر و (3)
عمر بیاختیار از جاي برخاسته سر مبارك علی را بوسیدند.
-6 علی بن الحکم اودي گوید ابو بکر عیاش میگفت علی ع ضربتی زد که در اسلام سابقه نداشته (4)
،ص: 95
و ارجمندتر از آن نبوده و منظورش ضربت عمرو بن عبد ودّ بود و نیز ضربتی بآن جناب وارد آوردند که بدتر و شومتر از آن نبود و
منظورش ضربت ابن ملجم بود.
خداي متعال در سوره احزاب آیه یازده تا بیست و شش در خصوص این کارزار میفرماید إِذْ جاؤُکُمْ مِنْ فَوْقِکُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْکُمْ وَ
إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا هُنالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالًا شَدِیداً وَ إِذْ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ
الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً الی قوله وَ کَفَی اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتالَ وَ کانَ اللَّهُ قَوِیا عَزِیزاً اي بندگان از
نعمتهائی که خدا بشما داده خاطر نکنید و بیاد داشته باشید هنگامی که از بالا و پائین لشکرها بسوي شما حمله میکردند و کار را
چنان بر شما سخت گرفته بودند که دیدگانتان را حیران و دلها بگودي گلوي شما رسیده و شما در این وقت بخداي متعال
گمانهائی داشتید اینجا بود که بندگان مؤمن در بوته آزمایش درآمدند و شدیدا بلرزه افتادند و نیز متوجه باشید هنگامی که منافقان
و دل سیاهان رنجور میگفتند خدا و رسول ما را فریفتند و جز این عمل کار دیگري نکردند تا آنجا که میفرماید خداي متعال مهم
کارزار مؤمنان را کفایت کرد و او توانا و ارجمند است، در این آیه خداي متعال مسلمانان را مورد عتاب و سرزنش قرار داده و
کسی که باتفاق دوست و دشمن، سرزنش و ملامت ندیده امیر المؤمنین علی ع است زیرا پیروزي با او بود و جنگ احزاب بکف
باکفایت او فتح شد و کشتن عمرو و نوفل ایجاب کرد که مشرکان هزیمت نمایند و رسول خدا هم پس از قتل این عده فرمود
اکنون هنگامیست که ما میتوانیم با آنها کارزار نمائیم و آنان نمیتوانند با ما بجنگند.
-7 عده از عبد اللَّه مسعود روایت کردهاند که نامبرده آیه وَ کَفَی اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ را چنین قرائت میکرد وَ کَفَی اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتالَ (1)
بعلی وَ کانَ اللَّهُ قَوِیا عَزِیزاً: خداي متعال امر مهم کارزار را بوجود علی ع
،ص: 96
کفایت فرمود.
حسان بن ثابت در باره کشته شدن عمرو چنین میسراید:
عمرو بن عبد ودّ در جنوب مدینه دست به یغماگري بدون انتظاري زد آن روز شمشیرهاي کشیده ما و اسبان جنگی که در هیچ
قدمی کوتاهی نکردند دیدي و همچنین در بامداد بدر جوانان دلاور و باتعصبی را مشاهده کردي که ضربههاي کاري بتو وارد
آوردند.
بالاخره کارت بجائی رسید که نمیدانی بدین روز باین بزرگی توجه کنی یا براي این پیشآمد ناگوار و مکروه اندیشه نمائی.
گویند هنگامی که مردم بنی عامر این اشعار را شنیدند جوانی، حسان را که بقبیله انصار میبالیده مخاطب قرار داده و در رد او
میسراید.
سوگند بخدا دروغ میگوئید شما ما را نکشتهاید لیکن باید به شمشیر هاشمیها ببالید.
یعنی به شمشیر بران محمد بن عبد اللَّه که در کارزار از نیام کشیده میشود و از برکت بازوي بیزوال علی ع است که بدین مقام
نائل شدهاید دیگر کوتاه بیائید شما عمرو و پسرش را نکشتهاید لیکن همتاي او شیر بیشه شجاعت علی کشته است علی که همواره

1

صفحه 59 از 179
بناي فخر او آباد باد بنا بر این بیش از این ادعاي بسیار و مباهات فراوان ننمائید.
شما همانهائی هستید که در روز جنگ بدر چون براي مبارزه آماده شدید دلاوران قریش علنا از جنگ با شما خودداري نمودند.
،ص: 97
1) لیکن چون حمزه و عبیده و علی ع با شمشیر بران خود وارد معرکه شدند گفتند شما براستی همتاي ما هستید همچنان با نخوت )
و سرکشی بجنگ آنها پرداختند علی ع هم جولان هاشمی نموده و متکبران را بخاك هلاك افکند.
بنا بر این شما نمیتوانید با پشتیبانی از دیگران بر ما فخر کنید و اصولا فخریه قابل اهمیت و حسابی ندارید.
ابو الحسن مدائنی گوید هنگامی که علی ع عمرو را کشت و خبر قتل او را بخواهرش دادند پرسید کدام دلاور بیباك توانست او را
از پاي درآورد؟ گفتند علی بن ابی طالب ع گفت مرگ او بدست همتاي کریمی مقدر بود اشک چشمم خشک باد اگر بر قتل او
بگریم زیرا برادرم دلاورانی را کشته و با یلانی روبرو شده و اکنون در این میدان باید به شمشیر همتاي کریمی از مردم خود کشته
شود اي مردم عامر هیچ فخریه بالاتر از این تاکنون نشنیدهام سپس این اشعار را سرود.
اگر کشنده عمرو غیر کشنده فعلی او بود باید تا آخر روزگار بگریم.
لیکن کشنده او دلاوریست که معیوب نیست و او را از قدیم بزرگ شهر میگفتند.
و نیز در قتل برادر و تذکري از علی ع میسروده.
علی و عمرو دو شیر زبردستی بودند که در معرکه بیکدیگر حمله میآوردند و هر دو همسر گرامی و دلاور بودند.
،ص: 98
هر دو سوارگان و دلاوران بسیاري را نابود ساختند و هر دو در میدان جنگ در پی خدعه و قتل یک دیگر بودند.
و هر دو بر اثر غیرت دلاوري که داشتند از تیغ و شمشیر نهراسیدند و هیچ امري آنان را مانع و جلو- گیر از جنگ نبود.
پس برو اي علی که دیگر بمثل چنین دلاوري دست پیدا نمیکنی و این سخن که گفتم بسیار محکم و مبالغه در آن نیست.
من باید از او خونخواهی کنم اي کاش در وقتی که عقلم بجا بود حضور میداشتم پس از مرگ چنین سواره قریش خوار شد و ذلت
مایه هلاکت و خواري اوست سپس گفت سوگند بخدا پس از قتل برادرم قریش هیچ گاه روي خوشی نخواهد دید.
فصل 26 جنگ بنی قریظه
1) چون احزاب، منهزم شدند و از مسلمانان شکست یافتند رسول خدا ص بجانب بنی قریظه آهنگ نمود و علی ع را باتفاق سی )
تن از مردم خزرج بطرف آنها فرستاد فرمود بهبین نامبردگان بحصارهاي خود وارد شدند یا خیر علی ع چون نزدیک بدیوارهاي
حصارشان رسید شنید که به سخنان بیهوده پرداختهاند علی ع برگشته و آنچه شنیده بود بعرض رسانید فرمود آنها را بحال خود
گذار که خدا بزودي ترا بر آنها چیره خواهد ساخت زیرا خدائی که ترا بر عمرو عبد ودّ پیروزي داد همان خدا هم ترا ذلیل نخواهد
کرد
،ص: 99
اکنون باش تا مردم آماده شده گرد تو آیند و مژده باد که خدا تو را یاري خواهد کرد زیرا او بمن وعده کرده آنان را بمسافت یک
میل راه بهراس افکند.
علی ع فرمود لشکر گرد من اجتماع کردند و من بسرپرستی آنان بطرف بنی قریظه توجه کرده تا به نزدیک دیوارهاي آنها رسیده
قلعهنشینان از بالاي دیوار مرا دیده یکی از آنها صدا میزد کشنده عمرو آمد دیگري میگفت قاتل او بطرف شما روي آورد و بالاخره
یکی بیکی همین جمله را گوشزد میکرد و رعب و ترسی بدین وسیله خدا در دلهاشان انداخت و شنیدم کسی این رجز را میخواند.

1

صفحه 60 از 179
علی ع عمرو را کشت و باز شکاري را صید کرد و پشت دلاوران را شکست و امر پیغمبر را استوار ساخت و پرده قریش را درید.
از استماع این سخنان خدا را ستایش نمودم که دین اسلام را ظاهر کرد و شرك را نابود ساخت.
و آن ساعت که بطرف بنی قریظه حرکت کردم رسول خدا ص فرمود بیاري خدا و برکت او حرکت کن که خدا وعده داده بزودي
سرزمین آنها و مسکنهاشان بدست شما بیفتد من خوشحال شده و کاملا میدانستم خداي عز و جل ما را یاري خواهد کرد و بالاخره
نزدیک رفته و پرچم پیروزي نَصْ رٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِیبٌ را بر فراز قلعهشان باهتزاز درآورده آنان از قلعهها و کوشکها باستقبال من
آمده و رسول خدا را، سب و شتم میکردند چون سخنان ناهنجار را از ایشان شنیدم براي آنکه حرفهاي زشت آنان بگوش آن جناب
نرسد باز- گشتم فاصله نشد شمس درخشان آسمان نبوت طالع گردید و حرفهاي درشت آنها را شنید آنها را بجمله:
اي برادران بوزینگان و خوکان ندا کرد و فرمود ما اگر در سرزمین مردم بدکار درآئیم روزگارشان را تاریک و تباه میسازیم.
آنها گفتند اي ابو القاسم تو که آدمی نادان و بدگو نبودي.
،ص: 100
1) رسول خدا ص خجالت کشیده اندکی به پشت برگشت سپس دستور داد خرگاه نبوت را در برابر حصارهاشان سر پا کردند و )
رسول خدا ص مدت بیست و پنج شب حصار آنان را محاصره کرده بود و چون بستوه آمدند از وي خواستند تا بحکومت سعد بن
معاذ با آنان رفتار نماید او هم قضاوت کرد مردانشان را بکشند و فرزندان و زنان را اسیر کنند و ثروتشان را تقسیم نمایند رسول
خدا فرمود اي سعد حکومتی کردي که خدا در فوق آسمانهاي هفتگانه بدان قضاوت نمود.
رسول خدا ص دستور داد مردان آنان را که هفتصد تن بودند از میان کوشکها خارج کنند و آنها را بمدینه آوردند و ثروتشان را
تقسیم کرد و زن و فرزندشان را به اسارت بردند.
چون اسیران وارد مدینه شدند آنها را در یکی از خانهاي بنی نجار زندانی نمودند و رسول خدا ص وارد محلی از بازار شد و چند
گودال حفر کرد و حضرت امیر باتفاق مسلمانان حضور یافتند و دستور داد اسرا را آورده و بعلی ع فرمود گردنهاي آنان را زده در
میان گودال بریزد.
اسیران باتفاق رئیسشان حیی بن اخطب و کعب بن اسد از زندان خارج شدند همراهیان از کعب پرسیدند سرانجام ما بکجا خواهد
کشید گفت: مگر نمیدانید و خبر ندارید آن کسی که ما را میخواند دست برنمیدارد و کسانی که رفتند بازنگشتند بخدا سوگند
سرانجام ما کشتن است حیی بن اخطب که دستهایش را بگردنش بسته بودند بحضور رسول خدا آوردند چون نظرش به پیغمبر اکرم
ص افتاد گفت خود را در دشمنی تو ملامت نمیکنم و لیکن میدانم کسی که خدا او را خوار کرده باشد ذلیل میشود.
،ص: 101
1) آنگاه بمردم توجه کرده گفت فرمان خدا مدت و اندازه دارد و کارزاري بود که بر بنی اسرائیل نوشته و تقدیر شده سپس خود )
را در اختیار علی ع قرار داده و میگفت کشتار پسندیده در دست مرد بزرگواري واقع میشود علی ع فرمود بهترین مردم بدترین
مردم را میکشد و بدترین آنها خوبترین مردم را میکشد واي بر کسی که بهترین بزرگواران او را بکشد کعب تصدیق کرده و گفت
چون مرا کشتی بدن مرا عریان مکن فرمود مقام من بالاتر از اینست که چون ترا کشتم لباسهایت را بیرون آورم وي دعا کرده گفت
همچنان که مرا پوشانیدي خدا ترا بپوشاند آنگاه گردن کشیده علی ع سرش را جدا کرد و همچنان که وعده داده از میان همه
یهودیان فقط ویرا برهنه نکردند.
پس از قتل وي از کسی که ویرا میآورد پرسید هنگامی که نامبرده را به کشتارگاه میآوردي چه میگفت عرضکرد این اشعار را
میخواند.
بجان تو سوگند پسر اخطب خود را سرزنش نمینماید لیکن میداند کسی را که خدا خوار کرده باشد ذلیل خواهد شد.

1

صفحه 61 از 179
او تا جایی که توانست کوشش کرد و در راه وصول بعزت کوشید و پایداري نمود.
علی ع در پاسخ فرمود.
آري او مردي جدي بود لیکن در راه کفر جدیت میکرد و بالاخره با خواري و زنجیر شده بجانب ما گسیل داده شد.
او را چون آدم خشمگینی بضرب شمشیر از پاي درآوردم و به قعر دوزخ بزنجیر آویخته شد.
اینست سرانجام کافران و کسی که از خدا فرمانبرداري کند در بهشت برقرار شود.
،ص: 102
رسول خدا ص از زنان یهودي، عمره دختر خناقه را بهمسري انتخاب کرد و از زنهاي یهود فقط یک زن کشته شد آنهم زنی که
هنگام گفتگوي آن حضرت با یهود از بالاي قلعه بطرف وي سنگ انداخت و خدا او را نگهداري کرد.
پیروزي نخست با بنی قریظه بود لیکن خداي متعال بوجود علی ع فتح و پیروزي را نصیب اسلام کرد و آنهائی که او خواست
بدست علی ع نابود شدند و چنانچه میدانیم این فضیلت هم مشابه فضائل گذشته او و مانند مناقب سابق الذکر است.
فصل 27 غزوه ذات السلسله
1) غزوه مزبوره در هنگامی اتفاق افتاد که علی ع بوادي رمل حضور پیدا کرد و بطوري که علما و فقها تدوین کرده و اصحاب )
و به مناقب و فضائل رزمی آن حضرت میافزاید و او را از میان همه مردم به یگانگی معرفی «1» آثار و نقله اخبار ذکر نمودهاند
میکند چنانست که روزي عربی حضور پیغمبر ص رسیده در برابر آن حضرت نشست و گفت آمدهام تا برایت مصلحتاندیشی
کنم فرمود کدام مصلحت؟ عرضکرد عده از تازیان قرار گذاردهاند تا ترا در مدینه تحت نظر بگیرند و شبیخون بزنند و آنان را
معرفی کرد.
______________________________
1) این غزوه بطریق دیگري در پایان غزوات نقل شده و در برخی از نسخ چنانچه در نسخه خطی حاضر این فصل نیامده و بهمان )
فصل اخیر اکتفا شده در عین حال چون خالی از فائده نبود هر دو فصل ترجمه شده.
،ص: 103
1) رسول خدا ص بعلی فرمود مردم را در مسجد گردآور چون مسلمانان در مسجد اجتماع کردند رسول خدا ص بمنبر رفت حمد )
و ثناي وي را بجا آورده فرمود دشمنان خدا و رسول آمده و خیال میکنند که میتوانند شما را از مدینه پراکنده ساخته و شبیخون
زنند.
اکنون کدامیک از شما میتواند به وادي رفته و پاسخ آنها را بدهد مردي از مهاجران از جاي بر- خاسته پیشنهاد داد من بدین کار
اقدام خواهم کرد رسول خدا هفتصد نفر از مسلمانان را همراه او کرد فرمود بنام خدا روانه شو مرد مهاجر با همراهیان خود رهسپار
وادي شده اول ظهري در آنجا وارد شده از او پرسیدند تو کیستی؟ گفت من پیامآور رسول خدایم اینک یا بیکتائی و بیانبازي خدا
و عبودیت و رسالت رسول او گواهی دهید و گر نه هم اکنون شما را از دم تیغ میگذرانم باو گفتند بازگرد عده ما باندازهایست که
تو نمیتوانی تاب مقاومت بیاوري آن مرد برگشت و قضیه را حضور پیغمبر عرضکرد.
رسول خدا ص باز دیگري را برزم آنان خواند این بار هم مردي از مهاجران پیشقدم شده رسول خدا پرچم را باو داده او نیز همراه
لشکریان براي انجام مأموریت رفته لیکن فاصله نشد بازگشت و همان سخن رفیق اولی را بعرض رسانید.
رسول خدا ص که از این دو نفر مأیوس گردید پرسید علی ع کجاست؟ علی ع از جا برخاسته تعظیم کرد رسول خدا فرمود بوادي
برو و دست دشمنان را کوتاه کن.

1

صفحه 62 از 179
علی ع پذیرفته و دستار مخصوصی داشت که هر گاه او را رسول خدا بانجام کار مهمی مأموریت میداد بسر میبست آن روز بخانه
فاطمه ع رفته و عمامه مخصوص را گرفته فاطمه پرسید اراده کجا داري و پدرم چه مأموریتی بتو داده؟ فرمود باید به وادي رمل
بروم.
فاطمه از شنیدن این خبر گریست رسول خدا ص همان دم بر او وارد شده فرمود چرا گریه میکنی
،ص: 104
مگر میترسی شوهر تو کشته شود نه چنین است بخواست خدا هیچ گاه خبر دردناك قتل او را نخواهی شنید.
1) علی ع عرضکرد یا رسول اللَّه راضی نمیشوي زودتر به نعیم رضوان نائل شوم علی ع پس از انجام مقدمات کار خود پرچم )
پیغمبر اکرم ص را بدست گرفته بجانب وادي رهسپار شده هنگام سحر بدان جا رسیده و تا بامداد اظهاري نکرد چون نماز صبح را
با یاران خود بجا آورد صفوف خود را آراست رو بدشمن کرده تکیه به شمشیر خود داده فرمود اي مردم من از طرف رسول خدا
ص آمدهام تا شما را به یگانگی خدا و رسالت رسول او بخوانم و باید از من بپذیرید و گر نه با شمشیر شما را از پاي درمیآورم.
گفتند مانند یاران دیگر خود برگرد که ما جمعیت انبوهی هستیم و تو در برابر ما نمیتوانی کاري از پیش ببري.
فرمود بخدا سوگند برنمیگردم تا اسلام آورید یا با شمشیر شما را نابود کنم من علی بن ابی طالب بن عبد المطلبم.
دشمن بمجردي که علی ع را شناخت بوحشت افتاد و تزلزلی در میانشان حکمفرما گردید و چاره ندیدند جز اینکه با وي بکارزار
بپردازند علی ع با آنان بمبارزه پرداخت شش نفر یا هفت نفر از آنان را کشت مشرکان منهزم شده و مسلمانان پیروز گردیده و با
غنیمت بطرف پیغمبر اکرم ص مراجعت کردند.
ام سلمه گوید رسول خدا ص در خانه من خوابیده بود ناگاه از خواب برخاست گفتم خدا ترا در پناه خود نگهداري فرماید فرمود
آري راست میگوئی خدا حامی من است اینک جبرئیل بمن اطلاع میدهد که علی ع میآید سپس رسول خدا ص با مردم باستقبال
او رفته و دو صف از مستقبلین همراه پیغمبر بودند.
،ص: 105
1) علی ع بمجردي که پیغمبر اکرم ص را دید از مرکب بزیر آمده خود را بقدمهاي آن حضرت انداخت و بوسید رسول خدا )
فرمود سوار شو که خدا و رسول از تو خشنودند.
امیر المؤمنین علیه السّلام از خوشحالی گریست و بطرف خانه خود رفت و مسلمانان به تقسیم غنائم پرداختند.
رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از بعضی لشکریان که در رکاب علی ع بودند پرسید در این سفر امیر خود را چگونه یافتید؟
گفتند کاري که مکروه طبع ما باشد از او بظهور نرسید آري او در هنگام نماز جماعت پس از حمد فقط سوره قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ
میخواند پیغمبر ص فرمود باید سبب این معنی را از خود او بپرسم.
چون علی ع بحضور رسول اکرم ص رسیده پرسید چرا در نماز جماعت فقط سوره توحید را میخواندي؟ عرضکرد براي اینکه آن
سوره را دوست میدارم. رسول خدا ص فرمود خدا هم ترا دوست میدارد چنانچه تو آن را دوست میداري.
سپس فرمود یا علی اگر نبود که عده از مسلمانان گفتار نصرانیان را که در حق مسیح گفته شده در باره تو بگویند امروز ترا چنان
معرفی میکردم که از هیچ محلی عبور نکنی جز اینکه خاك قدم ترا چون توتیا بگیرند.
فصل 28 [نتیجه که از جنگ میتوان بدست آورد]
2) در این غزوه چنان که مشاهده کردید پیروزي با علی ع بود با آنکه دیگران پیش از او جز فساد قدمی دیگر برنداشتند و ستایشی )
که او از شخص پیغمبر ص دید و فضائلی که ویژه او بود کسان دیگر موفق نشدند.

جلد 1

صفحه 63 از 179
،ص: 106
و نویسندگان گفتهاند بمناسبت همین غزوه بود که سوره و العادیات نازل شد و از پیشآمد علی ع خبر داد.
فصل 29 غزوه بنی مصطلق
1) و از جمله پیشآمدهائی که براي علی ع اتفاق افتاد غزوه بنی مصطلق بود که از غزوات مشهور است و مورّخان آن را ثبت )
کرده و پیروزي در این جنگ نیز با علی ع بوده و در این جنگ عده از مردم بنی عبد المطلب آسیب دیده و دو نفر از مردم بنی
مصطلق بنام مالک و فرزندش صفوان بدست علی ع کشته شدند.
در این جنگ اسیران بسیاري بدست مسلمانان افتادند و آنها را پیغمبر در میان مسلمانها قسمت کرد و از کسانی که به بند اسارت
افتاد جویریه دختر حارث بن ابی ضرار بود.
شعار مسلمانان در این جنگ (یا منصور امت) بود.
علی ع جویریه را که نام بردیم اسیر کرد و او را حضور رسول خدا آورد و در ردیف اسیران واداشت پدرش پس از اسلام دیگران
حضور پیغمبر ص آمده عرضکرد دختر من که زن بزرگواریست شایان اسیري و کنیزي نمیباشد در باره او دستوري صادر فرمائید
فرمود برو او را مخیر کن تا چه خواهد و کدام کس را انتخاب نماید حارث خوشحال شده پیش دخترش آمد گفت اي دختر بیا و
خاندان خود را رسوا مکن یا شخص شرافتمندي را برگزین تا از بند اسارت خارج گردي گفت خدا و رسول را اختیار کردم.
پدرش گفت آري خدا و رسول آنچه مناسب با تو بوده در باره تو انجام دادند چون رسول خدا از
،ص: 107
خواسته او باخبر شد ویرا آزاد کرده و از جمله همسران خود قرار داد.
فصل- 30 غزوه حدیبیه
1) در تعقیب کارزار بنی مصطلق، جنگ حدیبیه اتفاق افتاد و در این جنگ هم مانند جنگهاي پیش، پرچمدار علی ع بود و از )
جمله پیشآمدهائی که در این جنگ شده صلحنامه ایست که در برابر صف لشکر هنگام کارزار بدست علی ع نوشته شده و این
قضیه مشهور است و وقوع آن پس از بیعتی بوده که پیغمبر از اصحاب خود گرفته و آنان را بصبر و شکیبائی دعوت کرده بود.
و آن روز علی ع از زنها بیعت میگرفت که جامه میان خود و آنها میانداخت زنها یکطرف جامه و علی ع طرف دیگر آن را مسح
میکرد و رسول خدا هم جامه علی ع را مسح میفرمود.
هنگامی که سهیل بن عمرو متوجه شد بزودي کار بر آنها سخت خواهد شد با کمال ناتوانی متقاضی صلح و سازش گردیده و
پیغمبر اکرم ص هم از جانب خدا مأمور شد تقاضاي او را بپذیرد و علی ع را نویسنده صلح نامه و متولی عقد صلح قرار دهد.
پیغمبر ص باو فرمود بنویس
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
سهیل عرضکرد اي محمد این نامهایست میان ما و تو در آغاز آن جمله بنویس که ما آن را بشناسیم و عبارت بسمک اللهم را در
آغاز آن مکتوب فرما. پیغمبر فرمود بسمله را محو کن و
بسمک اللهم
را بجاي آن بنویس علی (ع) عرضکرد اگر نه این بود اطاعت از فرمان تو واجبست هرگز بسمله را محو نمیکردم سپس آن را محو
کرده و جمله مزبور را نوشت.

جلد 1

صفحه 64 از 179
« این قراردادیست که محمد رسول اللَّه با سهیل بن عمرو امضا کرده » مجملا پیغمبر ص فرمود بنویس
،ص: 108
سهیل گفت اگر عنوان رسالت در این نامه ثابت باشد لا جرم برسالت تو اعتراف کرده و گواهی بمقام نبوت تو دادهام این عنوان را
محو کن و بنویس هذا ما قاضی علیه محمد بن عبد اللَّه. علی ع فرمود سوگند بخدا که این شخص رسول خداست و شکی در آن
نیست سهیل گفت یا علی عنوان مزبور را محو کن تا شرط برقرار شود علی ع فرمود واي بر تو اي سهیل دست از دشمنی بردار.
رسول خدا ص فرمود یا علی عنوان مزبور را محو کن عرضکرد یا رسول اللَّه دست من قدرت ندارد عنوان رسالت را محو کند
رسول خدا ص فرمود دست مرا بر بالاي آن بگذار علی ع چنان کرد و خود پیغمبر ص عنوان کتابتی آن را محو کرد سپس فرمود
بزودي ترا در عین حالی که بشدت مصیبت گرفتاري بمثل چنین کاري دعوت میکنند و تو ناگزیر اجابت خواهی کرد بالاخره علی
ع صلحنامه را بپایان رسانید.
چون صلح بانجام آمد رسول خدا در همان جا که بود شتر قربانی خود را نحر کرد و چنانچه معلوم است نظام تدبیر این جنگ،
وابسته بعلی ع بود و تمام جریانات از بیعت با مردم و آراستن صفوف جنگ و صلح و صلحنامه همه بکف با کفایت او انجام شده و
مسلم است که امر بصلح محض حفظ خون مسلمانان و صلاح امر اسلام بوده.
دیگران علاوه بر آنچه ما نقل کردیم دو فضیلت دیگر ویژه این رزم براي علی ع نقل مینمایند
،ص: 109
که زیب فضائل و مناقب آن جنابست.
-1 از فائد مولاي عبد اللَّه سالم نقل میکنند هنگامی که رسول خدا بکارزار حدیبیه عزیمت فرمود به جحفه نزول اجلال کرد در (1)
آنجا آب نیافت سعد بن مالک را با شتران آب کش در پی آب فرستاد وي مسافتی نه پیموده مراجعت کرد و گفت قدمهایم از
ترس دشمنان تاب حرکت نداشتند پیغمبر فرمود بنشین دیگري را بدین کار نامزد فرمود او هم بمحلی که رفیقش رفته رسیده و
برگشت و سوگند یاد کرد که قدمهایم یاراي رفتن نداشتند.
رسول خدا ص علی ع را طلبیده و او را براي بدست آوردن آب مأموریت داد وي حسب الامر قدم در راه گذارد لیکن مردم مسلم
میداشتند که او هم مانند دیگران بیمناك شده دست خالی برمیگردد علی ع با توجه بخدا به بیابان سوزانی رسیده آب آورده صداي
بانک شتران آب کش که بگوش پیغمبر رسید تکبیر گفت و علی ع را دعا کرد.
-2 در این جنگ سهیل بن عمرو حضور رسول خدا ص آمده عرضکرد اي محمد بندگان ما پیش تو آمدهاند آنان را بما (2)
برگردان رسول خدا چنان خشمگین شد که آثار غضب در صورتش هویدا گردید فرمود اي گروه قریش به انجام کار خود مشغول
میشوید یا مردي را بر شما بگمارم که خدا دل او را در بوته ایمان آزمایش کرده تا گردنهاي شما را در راه دین خدا بزند.
،ص: 110
برخی که حضور داشتند گفتند این مرد ابو بکر است فرمود نه، عرضکردند عمر است فرمود نه بلکه او همان کسی است که اکنون
در حجره نشسته و پارهدوزي میکند مردم بطرف حجره رفته تا بهبینند او کیست علی ع را در آنجا دیدار کردند.
عده همین خبر را از امیر المؤمنین ع نقل کرده و گفتهاند علی ع همین قصه را براي ما روایت کرد و فرمود از رسول خدا ص شنیدم
کسی که عمدا سخنی را بدروغ بمن نسبت دهد جایگاه او از آتش جهنم پر میشود و ثابت کرد که من دروغ نمیگویم.
علی ع در آن وقت بند کفش پیغمبر را که جدا شده بود اصلاح میکرد.
-3 امام باقر ع فرمود: بند کفش پیغمبر ص کنده شده بود آن را بعلی ع داد تا اصلاح نماید و خود او بمسافت یک تیر پرتاب (1)
کردن یا مثل آن با یک کفش حرکت میفرمود و همانوقت بیاران خود توجه کرده فرمود همانا در میان شما کسی است که با

جلد 1

صفحه 65 از 179
دشمنان خدا براي اثبات تأویل کتاب خدا میجنگد چنانچه اکنون براي تنزیل آن مبارزه میکند.
ابو بکر گفت من آن مردم فرمود نه عمر گفت من آن شخصم فرمود نه مردم ساکت شده و منتظر بودند رسول خدا ص او را معرفی
نماید.
رسول خدا فرمود آن شخص همین پاره دوز است و اشاره بعلی مرتضی کرد که او چون سنت من از میان برود و کتاب خدا تحریف
شود و احکام آن پشت سر افتد و مردم نالایق در باره دین و احکام آن سخن
،ص: 111
بگویند قیام کند و براي اثبات تأویل آیات الهی بجنگد و دین خدا را احیا نماید.
فصل- 31 جنگ خیبر
1) پس از پایان جنگ حدیبیه کارزار خیبر اتفاق افتاد و در این جنگ نیز فتح و پیروزي بدون شک و شبهه با علی ع بوده و )
موقعیتی که در این جنگ بدست آورده بپایهایست که همه راویان نقل کرده و مناقبی را کسب کرده که دیگري در آنها شرکت
نداشته.
عده از خبرنگاران گفتهاند هنگامی که رسول خدا ص به خیبر نزدیک شد دستور داد تا همراهیان توقف کنند سپس دست بطرف
آسمان برداشته عرضکرد پروردگارا اي آفریننده آسمانهاي هفتگانه و آنچه را بر آنها سایه افکندهاند و زمینها و آنچه را بر فوقشان
قرار داده و دیوان و آنها را که گمراه کردهاند خیر و خوشی این دهکده و آنچه در آنست از تو میطلبم و از بدیهاي آن و آنچه در
آنست بتو پناه میبرم آنگاه زیر درختی آمده آن روز و فردا را همان جا اقامه کردیم اول ظهري منادي رسول خدا ما را خوانده
اطراف او گرد آمده دیدیم مردي حضور او نشسته فرمود این مرد در وقتی که من خوابیده بودم بر من وارد شد و شمشیر مرا از نیام
کشیده بمن حمله کرد و گفت امروز چه کسی هست که از تو پشتیبانی کند و ترا از چنگال من نجات دهد گفتم خداست که از من
نگهداري میفرماید او بهمین وضع که میبینید نشسته و شمشیر بروي من کشید لیکن بهدف مراد نرسید و از حرکت باز ماند.
،ص: 112
1) عرضکردند شاید دیوانه باشد فرمود فعلا چنین است او را رها کنید و خود آن حضرت هم از گناهش درگذشت. )
رسول خدا ص بیست و پنج شبانه روز قلعه خیبر را محاصره کرد و چنانچه نوشتیم پرچمدار خیبر علی ع بود و اتفاقا در آن هنگام
بدرد چشم سختی مبتلا شده بود چنانچه نمیتوانست بمیدان جنگ حضور پیدا کند.
مسلمانان از پشت دیوار و برجهاي قلعه با یهودیان میجنگیدند روزي درب خیبر گشوده شد و مرحب که یلی نامدار بود پیاده
بمبارزه مسلمانان آمد.
رسول خدا ص به ابو بکر فرمود پرچم را بگیر با عده از مهاجران برزم این یهودي برو او بمیدان رفته لیکن کاري از پیش نبرده
برگشته همراهیانش را سرزنش میکرد و همراهیان او را ملامت مینمودند.
فردا پیغمبر اکرم ص عمر را برزم مرحب نامزد کرد او هم مسافتی نپیموده ترس سراپاي او و یارانش را گرفته عرقریزان برگشتند.
پیغمبر اکرم فرمود این پرچم شایان این مردم نیست علی ع را حاضر کنید عرضکردند بدرد چشم مبتلا شده فرمود او را بمن نشان
دهید تا مردي را مشاهده کنم که خدا و رسول را دوست میدارد و بیاید بدون اینکه فرار کند و پشت بدشمن بدهد حق خود را
بگیرد.
اصحاب رفته دست او را گرفته حضور پیغمبر ص آورده فرمود از چه چیزي ناراحتی؟ عرضکرد بدرد چشم مبتلا شدهام چنانچه
جایی را نمیبینم و علاوه بر این سرم هم درد میکند.

1

صفحه 66 از 179
2) رسول خدا ص فرمود بنشین و سرت را بر روي زانویم بگذار علی ع بدستور عمل کرده رسول خدا ص )
،ص: 113
شفاي او را از خدا خواسته و آب دهان مبارکش را بر دست خود ریخته و بچشم و سر او مالید بلافاصله چشم ظاهري او چون چشم
باطنش روشن شد و درد سرش بهبودي یافت و در دعاي خود فرمود پروردگارا علی ع را از شدت گرمی و سردي نگهداري فرما و
پرچم سپید رنگ را باو داده فرمود پرچم را بگیر بمیدان برو که جبرئیل با تو و نصرت خدا پیشاپیش تو و رعب و ترس در دل
دشمنان تو افتاده.
بدان اي علی یهودیان در کتاب خود خواندهاند کسی که آنان را بهلاکت میرساند دلاوریست بنام ایلیا چون با آنان برابر شدي بگو
نام من علی است که آنان از برکت این نام ذلیل خواهند شد.
علی گوید حسب الامر رسول خدا ص پرچم پیروزي را بدست گرفته تا نزدیک حصار یهودیان رسیدم مرحب بیرون آمده زره
آهنین بر سر گذارده و سنگ گرانباري را سوراخ کرده مانند کلاه خود بر روي آن نهاده رجز میخواند.
من مرحبم و خیبر هم بدین معنی معترف است و همان کسم که تیغ برانم مردان را بحیرت انداخته و کار آزموده شدهام.
علی ع در پاسخ او فرمود.
منم آن کسی که مادرم مرا حیدر نامیده و مانند شیران درنده بیشه شجاعتم شما را مانند سندره (که نام کیالی بوده) به پیمانه شمشیر
میسنجم و با نیزه دلاوري بزرگان کفار را نابود میسازم.
علی ع گوید دو ضربت میان ما رد و بدل شد و چنان ضربتی بسر او وارد آوردم که مغفر آهنین و کلاه خود سنگی او را شکافته و
سر او را دو نیم نموده ضرب شمشیر بدندانهاي او اصابت کرد همان جا بزمین افتاد.
،ص: 114
1) در حدیث آمده هنگامی که امیر المؤمنین ع فرمود من علی بن ابی طالبم یکی از علماء یهود گفت سوگند به تورات موسی )
مغلوب شدیم و همان وقت چنان ترسی در دلهاشان افتاد که نتوانستند بجاي خود آرام بگیرند.
و چون مرحب کشته شد همراهیان او بزودي وارد حصار شده و در را بروي او بستند علی ع خود را بدر رسانیده و با اندك
کوششی در را گشود و چون بیشتر از مسلمانان نمیتوانستند از خندق عبور کنند علی ع در را مانند پلی بر روي خندق قرار داد و
مسلمانان از روي آن گذشتند و وارد قلعه شده و غنیمتهاي بسیاري نصیبشان شد چون از قلعه بازگشتند امیر المؤمنین در قلعه را که
بیست نفر مرد میبستند بدست گرفته و چندین ذراع دورتر از خیبر بزمین افکند.
چون قلعه فتح شد و مرحب کشته گردید و خداي متعال مسلمانان را از غنیمتهاي خیبر بهرهمند ساخت حسان بن ثابت از رسول خدا
ص اجازه خواست در این خصوص شعري بسراید حضرت رسول ص اجازه فرمود حسان، اشعاري سرود که ما پیش از این در
(فصل پرچمدار خیبر) ترجمه کردیم.
ابو عبد اللَّه جدلی گفته از علی ع شنیدم هنگامی که در خیبر را از جا درآوردم یهودیان بمبارزه من برخاسته در را سپر قرار داده با
آنها جنگیدم چون خدا آنان را ذلیل کرد در را راه ورود براي خیبر قرار داده سپس آن را در میان خندق افکندم.
در آن وقت مردي گفت بار سنگینی حمل کردي فرمود این در با این وضعیت مانند سپري بود که اوقات دیگر بدست میگرفتم.
،ص: 115
1) و گویند چون مسلمانان از کار خیبر فارغ شدند هفتاد نفر از مردان مسلمان گرد آمده و بالاخره با نیروي یک دیگر آن را از جا )
حرکت دادند.
شاعري در خصوص در خیبر که علی ع به نیروي خود حمل کرده میسرود.

جلد 1

صفحه 67 از 179
همانا جوانمردي که در بزرگ خیبر را در مبارزه با یهود به نیروي الهی برداشت در بزرگ کوه قموص را در برابر مسلمانان و
خیبریها حمل کرد و آن را دور افکند و دري بود که هفتاد مرد آزموده آن را بزحمت برمیداشتند و همواره یکی بدیگري میگفت
بجاي اول برگردانید.
محمد بن جمهور گفته اشعار ذیل را که یکی از سرایندگان شیعه در ستایش علی ع و نکوهش دشمنانش سروده در حضور ابو
عثمان مازنی چنین قرائت کردم.
رسول خدا ص عمر بن حنتمه روسیاه و تاریک دل را با پرچم پیروزي فرستاد او هم پرچم را گرفته چون کنار کوه قموص رسید
ترسید و برگشت.
و بالاخره با پرچم شکست خورده آمد و از نکوهش و ننگش نهراسید پیمبر گریست و ویرا سرزنش کرد و مرد پیشآهنگ را
خواند.
،ص: 116
فردا او را در میان لشکر خوانده پرچم را باو داد و دعا کرد که فتح نکرده باز نگردد او هم یهود را تا کوه قموص براند و مرحب را
که تیغ تیز و شمشیر بران داشت بکشت.
و لشکریان او را نابود کرد و آنها را طعمه گرگان و کرکسان گرسنه نمود خداي متعال خون مرا بدوستی آل محمد و دوستان آنها
آمیخته است.
فصل- 32 فتح مکه
1) پس از کارزار خیبر، پیشآمدهاي رزمی دیگر شده لیکن بپایه سوانح نامبرده پیش نبوده که ما ناچار از ذکر آنها باشیم و )
که شخص پیغمبر در آنها حضور نداشته و مانند غزوههاي مهم نبوده زیرا دشمنان اندك بوده و «1» بسیاري از آنها سرایائی بوده
برخی از مسلمانان از بعض دیگرشان حمایت و کفایت میکردند بهمین مناسبت از ذکر آنها خودداري مینمائیم اگر چه در تمام
آنها گفتار و کردار علی ع تأثیر بسزائی هم داشته.
______________________________
1) سرایا عبارت از جنگهائی بوده که رسول خدا مسلمانان را براي ملاقات کفار میفرستاده و خود در آنها شرکت نمیکرده و )
غزوات کارزارهائی بوده که خود هم در آنها حضور مییافته غزوات پیغمبر بیست و شش غزوه و سرایاي او سی و شش سریه بودهاند
و برخی از غزوات هم بصلح برگزار میشده که برخی از آنها را در این کتاب نام بردهایم.
،ص: 117
پس از این باید بفتح مکه توجه داشت زیرا فتح مکه غزوهایست که امر اسلام را محکم و منتهائی که خداي متعال برسول گرامی
خود نموده و دین حقیقی را بیاري او پایدار ساخته مجسم مینماید.
إِذا جاءَ نَصْ رُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ » پیش از حادثه فتح مکه خداي متعال در سوره نصر چنین میفرماید
چون یاري خدا دررسید و فتح و پیروزي نصیب شما شد و دیدي که مردم دسته « أَفْواجاً فَسَ بِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوَّاباً
دسته وارد دین اسلام میشوند به ستایش پروردگارت مشغول شو و از او مغفرت بخواه که او همواره توبه مردم را میپذیرد.
و نیز پیش از این سوره در مدتها قبل خدا وعده داده: لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُؤُسَ کُمْ وَ مُقَصِّرِینَ لا
بزودي وارد مسجد الحرام میشوید و اگر خدا بخواهد با کمال راحتی سر میتراشید و ناخن کوتاه میکنید و خوفی و :«1» تَخافُونَ
ترسی در خود راه نمیدهید.

جلد 1

صفحه 68 از 179
مجملا پس از شنیدن این وعده مدتها مردم چشم براه و گردن کشیده و در اندیشه فرارسیدن فتح مکه بودند.
رسول خدا ص ورود بمکه و فتح آن را از اصحاب خود میپوشید و عزیمت بدان را مخفی میداشت و از خدا هم میخواست امر او
همچنان مخفی بماند تا ناگهان بمکه وارد شود و تنها کسی که از این موضوع باخبر و از میان همه مسلمانان صاحب این سر
گردیده علی ع بود که در این باره با رسول خدا ص همفکري میکرد.
پس از او بجهاتی رسول خدا ص امر نهانی خود را بدیگران ابراز داشت و بالاخره پیشآمدهائی شد که علی ع در تمام آنها متفرد
بوده و شریکی نداشت.
از آن جمله هنگامی که حاطب بن ابی بلتعه که از مردم مکه بود و در کارزار بدر حضور پیغمبر ص بوده نامه بمردم مکه نوشته و
آنان را از امر نهائی پیغمبر ص اطلاع داده و وحی آمده و پیغمبر را از عمل حاطب باخبر ساخته رسول خدا عمل نامناسب ویرا
بکمک علی ع تلافی کرد که اگر از رنج علی ع استفاده
______________________________
1) آیه 28 سوره فتح )
،ص: 118
نمیکرد کلیه تدبیرهاي پیغمبر بینتیجه میماند.
و ما حکایت او را پیش از این [ص 50 ] نقل کردیم و در اینجا محتاج بتکرار نیست.
فصل- 33 ملاقات ابو سفیان با پیغمبر
1) هنگامی که ابو سفیان بمدینه آمد تا معاهده میان پیغمبر ص و قریش را تجدید کند و اتفاقا موقعی براي انجام این کار وارد شد )
که بنی بکر و خزاعه با یک دیگر درافتاده و عده از خزاعه بر خلاف پیمان بدست بکریها کشته شده بودند ابو سفیان از پیشآمد
روز فتح بیمناك شده در عین حال خدمت پیغمبر آمده و با حضرتش در خصوص تجدید عهد صحبت کرد لیکن پاسخ صحیحی
نشنید.
ابو سفیان مأیوس گردیده از حضور پیغمبر ص خارج شده با ابو بکر ملاقات کرد از وي کمک خواست و خیال کرد او میتواند
نامبرده را به آرزو برساند و به پیغمبر در باره وي توصیه نماید بهمین مناسبت غرض خود را باو گفته ابو بکر گفت من از عهده این
کار برنمیآیم زیرا میدانست سؤال او به نتیجه نمیرسد.
ابو سفیان خیال کرد هر گاه با عمر ملاقات کند ممکن است به آرزوي خود نائل گردد تصادفا وقتی او را دید عمر ویرا با درشتی و
سختی هر چه تمامتر از پیش خود رانده و چنان این عمل عمر بوي تأثیر کرد که نزدیک بود رأي فاسدي در باره پیغمبر پیدا کند
لهذا از وي روگردان شده بعزم خانه علی ع حرکت کرد اذن گرفته داخل شد.
در آن وقت فاطمه و حسنین ع همه حضور داشتند عرضکرد قرابت تو از دیگران نسبت بمن زیادتر
،ص: 119
است اینک حضور شما رسیده و آرزومندم شما مرا ناامید ننمائید و شفاعت کنید شاید پیغمبر خواسته مرا اجابت کند علی ع فرمود
واي بر تو اي ابو سفیان رسول خدا آهنگی دارد که ما نمیتوانیم در خصوص آن با وي همکلام شویم.
1) ابو سفیان بحضرت فاطمه متوجه شده عرضکرد ممکن است باین دو فرزندت امر کنی در میان مردم پناه بیچارگان شوند که تا )
آخر روزگار سید عرب باشند فرمود فرزندان من هنوز بآن حد نرسیدهاند که بتوانند پناهگاه دیگران شوند و کسی هم نمیتواند علیه
رسول خدا دیگري را پناه دهد ابو سفیان متحیر شده و از رأي خود برگشته بامیر المؤمنین ع توجه کرده عرضه داشت میبینیم چرخ

1

صفحه 69 از 179
علیه من بگردش در آمده اینک دستوري ده که بکار من بیاید فرمود سخنی نمیدانم که مفید بحال تو باشد جز اینکه تو بزرگ بنی
کنانه هستی برخیز مردم را در پناه خود بخوان و بمحل خود مراجعت کن عرضکرد عقیده شما اینست که این عمل امور مرا اصلاح
کند فرمود بخدا سوگند چنین گمانی ندارم لیکن چاره هم جز این نمیبینم.
ابو سفیان بدستور علی ع بمسجد رفته گفت اي مردم اینک در میان شما بسمت پناهدهندگی آمادهام هر که خواهد میتواند خود را
در پناه من درآورد پس از این اعلام عمومی شتر خود را سوار شده از مدینه خارج شد چون وارد مکه شد، قریش پرسیدند چه
کردي و چه نتیجه گرفتی جواب داد حضور محمد رسیده با وي صحبت کردم سوگند بخدا پاسخ مرا نداد پهلوي پسر ابو قحافه
رفتم از او هم خیري ندیدم با پسر خطاب ملاقات کردم او هم با درشتی و خشونت مرا رد کرد و خیري هم از او دستگیرم نشد
حضور علی ع شرفیاب شده او را از همگان بخود مهربانتر یافتم دستوري داد امریهاش را انجام دادم لیکن خیال نمیکنم انجام دستور
او هم خیلی بحال ما نتیجه داشته باشد.
،ص: 120
1) پرسیدند دستور او چه بود؟ گفت فرمان داد تا در میان مردم اعلام پناهندگی نمایم و منهم چنان نمودم، پرسیدند آیا محمد هم )
عمل ترا امضا کرد؟ گفت خیر گفتند واي بر تو بخدا سوگند علی ع خواسته با تو بازي کند و نظر دیگري نداشته، گفت نه چنین
است غیر از این دستور عمل دیگري از او ندیدم.
ذیلا باید بگوئیم دستوري که علی ع به ابو سفیان داده از بهترین اندیشهایی بوده که سایر مسلمانان میخواستند در باره او عملی کنند
و از بهترین تدبیرهائی بوده که انجام خواسته پیغمبر ص بوسیله آن بوده است بدلیل آنکه علی ع در نخستین قدم ویرا پذیرفته و تا
هنگامی که از مدینه خارج شده با وي بملایمت رفتار نمود و همین عمل ایجاب کرد که ابو سفیان قطع مواد کید و مکر خود نمود
و علیه پیغمبر اقدامی نکرد.
زیرا اگر علی ع ابو سفیان را مانند ابو بکر و عمر، مأیوس میکرد رأي تازه در خصوص جنگ با پیغمبر ص براي آنها پیدا میشد و
چنان از وي دوري میکردند که بهیچ فکري خطور نمینمود.
براي اینکه ابو سفیان بعنوان تجدید معاهده آمده بود و در نظر داشت تا وقتی که منظورش را عملی ننماید از مدینه خارج نشود و
بالاخره ماندن او در مدینه سبب میشد پیغمبر نتواند به آهنگ قریش عزیمت نماید و اشتغال بکار ابو سفیان پیغمبر را از انجام رأیش
باز میداشت.
از اینجا معلوم میشود توفیق الهی همراه با رأي علی ع بوده و تدبیري که او در خصوص ابو سفیان نموده فتح مکه را که منظور
اصلی پیغمبر ص بوده هر چه بهتر و بیشتر مستحکم نموده.
،ص: 121
فصل- 34 علی ع در فتح مکه
1) در هنگام ورود بمکه معظمه رسول خدا ص به سعد بن عباده فرمان داد پیش از همه پرچم فتح و پیروزي را بدان شهرستان )
« الیوم یوم الملحمه الیوم تسبی الحرمۀ » محترم وارد نماید سعد با خشونت داخل شده و کینه قدیمی را با این شعار ابراز میداشت
امروز روز قتل و اسیري است.
عباس عموي پیغمبر ص هنگامی که این شعار را شنیده برسول خدا ص عرضکرد میشنوید سعد چه میگوید من خیال میکنم این
گونه شعار دادن موجب تلفاتی در قریش باشد.
رسول خدا ص بعلی ع فرمود بزودي خود را به سعد رسانیده و پرچم را از او بگیر و تو خود با پرچم وارد مکه شو. علی ع حسب

1

صفحه 70 از 179
الامر با سعد ملاقات کرده پرچم را از او مطالبه نمود او هم بدون هیچ گونه امتناعی پرچم را بوي تسلیم نمود.
چنانچه ملاحظه میکنید علی ع از تقصیر سعد تلافی کرد و پرده بر رویه نابجاي او پوشانید و رسول خدا ص در میان مهاجر و انصار
کسی را شایسته براي این کار ندانست بهمین مناسبت علی ع را براي این منظور نامزد کرد.
و دلیل دیگر هر گاه پیغمبر اکرم ص دیگري را مأمور این کار میداشت سعد حاضر نمیشد بسادگی از سمت فعلی خود دست بردارد
و امتناع او ایجاد فساد و اختلاف کلمه میان مهاجر و انصار مینمود.
و نظر باینکه سعد از مردمی نبود که براي غیر رسول خدا ص تواضع و خفض جناح نماید و شایسته
،ص: 122
هم نبود شخص رسول خدا متولی و پرچم دار فتح مکه باشد کسی را که از هر جهت جانشین خود او است و امتیازي میانشان
نمیباشد و همه مسلمانان از او اطاعت میکنند و او را از نظر رتبه فروتر از او نمیدانند انتخاب کرد.
و این فضیلتی است که ویژه علی ع بود. و هیچ یک از مسلمانان با وي انباز نبوده و تساوي با او نداشتهاند.
و خدا و رسول ص هم میدانستند که باید براي انجام این کار فقط علی ع اقدام نماید و از اینجا استفاده میکنیم که همواره علی ع
براي امور مهم انتخاب میشده چنانچه خداي متعال، پیغمبر را که از میان همه مردم بعنوان پیمبري برگزید حاکی از کمال مصلحت و
کاشف از آنست که نامبرده از همه مردم برتر و بالاتر بوده.
فصل- 35 معاهده پیغمبر قبل از فتح مکه
1) در وقتی که رسول خدا بطرف مکه عزیمت کرد با مسلمانان معاهده نمود جز با کسانی که با آنها مبارزه میکنند با دیگران )
نجنگند و نیز آنها که بپردهاي کعبه پناهنده میشوند در امان باشند و از آنها معدودي را استثنا کرد از قبیل مقیس بن صبابه و ابن
خطل و ابن ابی سرح و دو نفر هم کنیز آوازهخوانی بودند که در تصنیفهاي خود پیغمبر اکرم ص را هجو میکردند و براي کشتههاي
بدر مرثیه میخواندند و یکی از آنها را علی ع کشت و دیگري فرار کرد و پس از چندي براي او امان گرفتند و در عهد عمر خطاب
بلگد اسب از پاي درآمد و از کسانی که بدست علی ع کشته شد حویرث بن نفیل بن کعب بود که پیغمبر
،ص: 123
اکرم ص را آزرده بود.
در آن وقت بعلی ع اطلاع دادند خواهرش ام هانی عده از بنی مخزوم از قبیل حارث بن هشام و قیس بن سائب را پناه داده علی ع
روپوش آهنین بصورت انداخته پشت درب خانه آمده فرمود آنهائی را که پناه دادهاید خارج کنید! آنها از شنیدن اینسخن مانند
نام مرغیست که آن را هوبره گویند) خود را خراب کردند ام هانی بیرون آمده چون برادر خود را با صورت بسته دیده ) «1» حباري
نشناخت گفت اي بنده خدا من ام هانی دختر عموي رسول خدا و خواهر علی بن ابی طالبم از خانه من دور شو فرمود آنهائی را که
پناه داده خارج کن پاسخ داد سوگند بخدا اگر از خانه من دور نشوي شکایت ترا برسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله خواهم کرد علی
علیه السّلام روپوش برداشته ام هانی که برادر دلاور خود را شناخته بدست و پاي او افتاده پوزش خواسته گفت ندانسته سوگند یاد
کردم از تو حضور رسول خدا شکایت نمایم علی ع فرمود اینک خدمت پیغمبر ص که در اعلاي وادي است برو و سوگندت را
عملی کن.
ام هانی گوید حضور پیغمبر اکرم ص رسیده حضرت در میان خیمه مشغول غسل بود و فاطمه هم مواظب بود کسی ناگهانی بر آن
حضرت وارد نشود چون رسول خدا ص صداي مرا شنید مرا خوش آمد گفت عرضکردم پدر و مادرم فداي شما باد آمدهام تا
امروز آنچه از علی ع دیده بحضور شما شکایت نمایم رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود کسانی را که تو پناه دادهاي منهم پناه

1

صفحه 71 از 179
دادم فاطمه فرمود اي ام هانی آمده تا بگوئی چگونه علی ع دشمنان خدا و رسول را بیمناك ساخت رسول خدا فرمود خداي متعال
از مساعی جمیله علی ع
______________________________
1) آنها را باین حیوان تشبیه کرده زیرا چون خواهند آن را صید کنند فضله اندازد و خود را با این اسلحه نجات دهد و اعراب )
گویند سلاحه سلاح الحباري اسلحه او مانند اسلحه حباري فضله اوست.
،ص: 124
سپاسگزاري فرمود جاي شکایت ندارد و منهم براي مکانتی که نسبت بعلی ع داري پناهندگان به ترا پناه دادم.
چون رسول خدا ص وارد مسجد الحرام شد سیصد و شصت بت که برخی را به بعض دیگر با قلع و سرب اندود کرده بودند
مشاهده کرد بعلی ع فرمود مشتی ریگ بمن بده علی ع کفی ریگ بآن حضرت داده رسول خدا ص آنها را بروي بتان ریخته فرمود
.«1» وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً
بگو حق ظاهر گردید و باطل نابود شد و باطل همه نابودشدنیست تمام بتان از جاهاي خود کنده شده بروي خاك افتادند رسول
خدا ص دستور داد آنها را بیرون برده و شکستند.
فصل- 36 نتیجه
1) قدمهاي بیدریغ امیر المؤمنین ع که در خصوص نابود کردن دشمنان خدا در مکه برداشته و آنهائی را که باید بیمناك سازد بیم )
داده و رسول خدا را در پاك ساختن مسجد الحرام از لوث بتان یاري نمود و در راه اسلام از خود گذشتگی بیسابقهاي بخرج داده و
در راه فرمان خدا از خویشان فراموش نموده محکمترین دلیل است بر اینکه حضرت مشار الیه به فضیلت و منقبتی نائل گردیده و
بپایه ارتقا یافته که هیچ کسی همتا و انباز او نمیباشد.
______________________________
1) آیه 84 سوره اسرا )
،ص: 125
فصل- 37 مأموریت خالد بن ولید
1) پس از فتح مکه بلافاصله رسول خدا ص خالد بن ولید را بسوي مردم جذیمه که در غمیصاء میزیستند مأموریت داد تا آنها را )
براه خدا رهبري نماید و علت اینکه پیغمبر ص او را براي این کار مأمور داشت بر اثر پیشآمد ناگواري بود که میان او و مردم
جذیمه اتفاق افتاده بود زیرا آنان در زمان جاهلیت زنانی را از مردم بنی مغیره اسیر کرده و فاکه بن مغیره عموي خالد و عوف پدر
عبد الرحمن را کشتند بالاخره رسول خدا او و عوف را بمناسبت عمل ناهنجار نامبردگان بسوي ایشان انفاذ داشت تا متفقا مردم را
براه حق دعوت نمایند.
و هر گاه پیشآمد مزبور واقع نشده بود رسول خدا ص هیچ گاه خالد را امارت مسلمانان نمیداد و دلیل نااهلی او مخالفت با معاهده
خدا و رسول بوده که در این مأموریت آئین جاهلیت را عملی کرده و حکم اسلام را پشت سر انداخته چنانچه پیش از این هم اشاره
کردیم و آخر الامر رسول خدا ص از کار او متنفر شده علی ع را مأموریت داده تا شکستگیهاي او را اصلاح نماید و ما هم شرح
خدمت و انجام مأموریت او را که بنحو شایسته بجا آورده متذکرشدهایم در اینجا محتاج به تکرار نمیباشد.

1

صفحه 72 از 179
فصل- 38 کارزار حنین
2) پس از فتح مکه: جنگ حنین اتفاق افتاد و در این جنگ رسول خدا ص همراه با ده هزار نفر مسلمان بکارزار رفت اکثر )
مسلمانان معتقد بودند با این جمعیت زیاد و اسلحه آمادهاي که دارند هیچ گاه شکست
،ص: 126
نخواهند خورد و ابو بکر در آن روز تعجب کرده گفت امروز مانند سابق جمعیت ما اندك نیست که مغلوب شویم بلکه همواره
غلبه با ماست لیکن بر خلاف انتظار بجاي آنکه غالب شوند مغلوب گردیدند و چشم شور ابو بکر بالاخره کار خود را کرد و چون
با دشمن روبرو شدند فاصلهاي نشده شکست عجیبی در مسلمانها افتاد و همه فرار کردند و بغیر از ده نفر که نه تن از بنی هاشم و
دهمی هم ایمن فرزند ام ایمن بود که در آن جنگ کشته شد و بالاخره هاشمیهائی که در رکاب پیغمبر ص مانده بودند آنقدر
پافشاري و جانبازي نمودند تا لشکرهاي شکست خورده و فراري رسول خدا ص یکی پس از دیگري برگشت.
وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ » خداي متعال در این آیه شریفه از اعجاب ابو بکر که کثرت جمعیت را بچشم زخم خود فراري ساخت اشاره میفرماید
إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً وَ ضاقَتْ عَلَیْکُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرِینَ ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَ کِینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ وَ عَلَی
و در روز حنین که شما از بسیاري گروه خود بشگفت آمده مردم فراوان شما سودي بکارتان نداشت و زمین پهناور را بر « الْمُؤْمِنِینَ
شما تنگ کرد پس از این از جنگ پشت کردید و خدا دل پیمبر و پیروانش را آرامش داد.
منظور از مؤمنان علی ع و هشت نفر از بنی هاشماند.
در آن هنگام عباس بن عبد المطلب طرف راست رسول خدا و فضل بن عباس طرف چپ و ابو سفیان بن حرث در وقت کوچ
کردن استر آن جناب زینش را گرفته بود و علی ع با شمشیر پیشاپیش رسول خدا ص بمدافعه میپرداخت و نوفل بن حارث و ربیعۀ
بن حارث و عبد اللَّه بن زبیر و عتبه و معتب دو فرزند ابو لهب اطراف آن حضرت را گرفته بودند.
،ص: 127
و چنانچه نوشتیم بغیر از این هشت نفر ما بقی فرار کردند ( 1) و مالک بن عباده غافقی در این خصوص گوید:
در روز حنین که شمشیرها از نیام کشیده شده بود بغیر از بنی هاشم دیگران با رسول خدا ص مواسات ننمودند.
همه لشکر بغیر از ده نفر فرار کردند و آنها مردم را میخواندند کجا میروید سپس آنها همراه پیغمبر خود را براي مرگ آماده
ساختند و مایه فخر براي ما شدند و از آنها ایمن امانت دار شهادت یافت و چشمش نورانی گردید.
و عباس بن عبد المطلب بهمین مناسبت گفته:
ما نه نفر بودیم که در روز جنگ از پیغمبر یاري کردیم و دیگران فرار کرده متفرق شدند پسرم فضل هنگامی که شمشیر در میان
قوم انداخته باو میگفتم ضربت دیگر بزن تا بازگردند دهمی ما که ایمن فرزند ام ایمن بود بر اثر آنچه در راه خدا دیده بود شربت
شهادت نوشید و شیرین کام گردید.
رسول خدا ص هنگامی که دید لشکر همه فرار کردند به عباس که مردي درشت صدا بود فرمود مردم را با صداي بلند بخوان و
آنها را بیاد معاهده خود بینداز عباس حسب الامر با صداي بلند مردم را خوانده و گفت اي کسانی که در زیر شجره بیعت کردید و
اي کسانی که یاران سوره بقره هستید کجا فرار میکنید و از معاهدهاي که با رسول خدا ص نموده فراموش کردید.
مسلمانان در آن وقت پشت بجنگ داده و سخت میگریختند در آن شب هوا بشدت تاریک بود و پیغمبر در میان بیابان و مشرکان از
درههاي کوه و مخفیگاههاي آن با شمشیرهاي کشیده و عمودها و نیزهها بیرون
،ص: 128
آمدند ( 1) رسول خدا ص در میان همان تاریکی با نیم رخ خود که مانند ماه شب چهارده میدرخشید بطرف جمعیت متوجه شده

جلد 1

صفحه 73 از 179
بمسلمانان خطاب کرده کجا رفتید شما که با خدا معاهده نمودید این ندا بگوش همه رسیده و هر کس در هر کجا بود خود را
آماده کرده و با دشمن ملاقات نموده و بمقاتله پرداخت.
در آن وقت مردي از مردم هوازن بر شتر سرخ موئی سوار شده و پرچم سیاه رنگی بر سر نیزه درازي نموده پیشاپیش دشمن حرکت
میکرد و مقرر بود چون بر مسلمانان پیروز آید بدیشان حمله کند و اگر با شکست روبرو شود پرچم را برافراشته تا مشرکان به
پیروي او گرد آمده آماده جنگ شوند او مطابق با قرار داد کار میکرد و رجز میخواند.
من ابو جرولم و آرام نمیگیرم تا بکشیم یا کشته شویم.
علی ع آهنگ او کرده و با شمشیري شتر او را از پاي درآورد و خود او را با ضربتی نابود ساخت و فرمود:
بامداد مردم خواهند دانست که من کسی هستم که در روز جنگ مردم را متفرق خواهم ساخت مشرکان پس از کشته شدن ابو
جرول فرار کردند سپس مسلمانان گرد آمده و در برابر دشمن صفآرایی نمودند رسول خدا فرمود پروردگارا آغاز کار، قریش را
بیچاره کردي در آخر کار آنان را خوشحال فرما.
مسلمانان و مشرکان بیکدیگر افتادند و جنگ مغلوبه شد رسول خدا ص که این حال را مشاهده کرد بر روي دو رکاب خود ایستاده
بدانها توجه کرده فرمود
) «1» الان حمی الوطیس
انا النبی لا کذبانا بن عبد المطلب)
اینک کار جنگ بالا گرفت و من براستی پیغمبرم و فرزند عبد المطلبم.
فاصله نشد دشمن رو بهزیمت گذارد و اسیران را دست بسته حضور پیغمبر اکرم ص آوردند.
______________________________
1) وطیس بمعنی تنور است و این جمله از بهترین استعارات است که پیغمبر در هنگام سختی در جنگ حنین بیان کرده و آن )
حضرت نخستین کسی است که به این جمله تکلم فرموده و براي شدت امر و اضطراب جنگ بکار میرود.
،ص: 129
1) چون علی ع ابو جرول را کشت و دشمن بقتل او خوار شدند مسلمانان شمشیر بیدریغ را کشیده و در میان دشمنان بجولان )
درآوردند و علی ع مقدم لشکر حرکت میکرد و چهل نفر را بدست خود کشت و عده اسیر و گروهی فرار کردند. و از مسلمانانی
که فرار نمودند یکی ابو سفیان صخر بن حرب بوده.
معاویۀ بن ابی سفیان گوید دیدم پدرم با عده از بنی امیه که از مردم مکه بودند فرار میکرد ویرا خوانده گفتم اي پسر حرب سوگند
بخدا با پسر عمت شکیبائی نورزیدي و از دین خودت هم که مقاتله ننمودي و اکنون هم که فرار مینمائی و این تازیان را از حریم
خود دور نمیسازي فرمود تو کیستی؟ گفتم معویه گفت پسر هندي؟ گفتم آري گفت پدر و مادرم فداي تو باد سپس ایستاد و عده
از مردم مکه باو پیوستند و منهم بدیشان ملحق شده و بر دشمن تاختیم و آنها را بیچاره کردیم.
مجملا مسلمانان همواره با مشرکان میجنگیدند و آنها را اسیر میکردند تا روز بلند شد رسول خدا ص دستور داد دست از جنگ
بردارند و امر کرد کسی حق ندارد اسیرش را بکشد.
،ص: 130
1) هذیل در ایام فتح مکه مفتشی را بنام ابن الاکوع فرستاد تا از کار پیغمبر اخبار تازهاي بدست آورد و به آنان اطلاع دهد اتفاقا )
نامبرده در جنگ حنین بدست یکی از انصار اسیر شد عمر خطاب بدو گذشته ویرا شناخته به مرد انصاري گفت اینک این همان
جاسوسی است که علیه ما جاسوسی میکرده او را بکش وي ابن الاکوع را از پاي درآورد خبر قتل او به پیغمبر ص رسید متأثر شده

جلد 1

صفحه 74 از 179
فرمود مگر دستور ندادم اسیر را نکشید پس از او جمیل بن معمر را که اسیر بود کشتند رسول خدا ص خشمناك شده کسی را پیش
انصار فرستاده فرمود بچه سبب نامبرده را کشتید با اینکه امر کرده بودم اسیري را نکشید گفتند ما او را بامر عمر خطاب کشتیم
رسول خدا ص از وي رو گردانیده چون پیغمبر را بر عمر غضبناك یافتند عمیر بن وهب خدمت رسول خدا ص آمده از وي
شفاعت و وساطت نمود.
رسول خدا ص پس از پایان جنگ به تقسیم غنائم حنین پرداخت و مخصوصا براي بدست آوردن دلها و تألیف قلوب قریش بخش
آنها را از دیگران بیشتر داد و آن عدهاي که از این لحاظ مورد توجه قرار گرفتند عبارتاند از ابو سفیان پدر معویه و عکرمۀ بن ابی
جهل و صفوان بن أمیه و حارث بن هشام و سهیل بن عمرو و زهیر بن ابی امیه و عبد اللَّه بن ابی امیۀ و معویه بن ابی سفیان و هشام
بن مغیرة و اقرع بن حابس و عیینۀ بن حصن و امثال ایشان.
گویند رسول اکرم از قسمت غنائم. مختصري بیش در میان انصار تقسیم نه نمود و بخش عمده آن را بنامبردگان فوق و امثال ایشان
داد- این کار در نظر انصار خوشآیند نیامده خشمناك شدند سخن تلخ ایشان بگوش پیغمبر ص رسید ناراحت شده انصار را
گردآورده و فرمود بنشیند و غیر از شما دیگري نباید حضور
،ص: 131
پیدا کند ( 1) هنگامی که همه انصار حاضر شدند پیغمبر ص و علی ع آمده در میانشان آرام گرفتند پیغمبر ص فرمود از شما پرسشی
میکنم پاسخ مرا بدهید.
عرضکردند بفرمائید! فرمود آیا شما گمراه نبودید که خدا شما را بوسیله من هدایت کرد؟
گفتند آري منت خدا و رسول او را.
فرمود آیا شما نزدیک نبود به آتش دوزخ بیفتید خدا شما را بسبب من نجات داد؟ عرضکردند آري منت خدا و رسول را.
فرمود آیا شما اندك نبودید و خدا جمعیت شما را بوسیله من زیاد کرد؟ عرضکردند آري منت خدا و رسول را.
فرمود آیا شما دشمن یک دیگر نبودید که خدا ببرکت من میان شما الفت و دوستی برقرار ساخت؟
گفتند آري منت خدا و رسول را.
سپس پیغمبر اکرم ص اندکی ساکت شده و فرمود چرا پاسخ مرا نمیدهید گفتند پدران و مادران ما فداي شما چه پاسخی عرض
کنیم با اینکه گفتیم خداي متعال شخص شما را از هر جهت برتري داده و بر ما بوجود تو منت نهاده؟ پیغمبر ص فرمود هر گاه
میخواستید بدرستی پاسخ دهید میگفتید یکه و تنها پیش ما آمدي ترا جا دادیم بیمناك بودي در امان خود نگهداري کردیم ترا
بدروغ نسبت دادند و ما ترا تصدیق کردیم.
در این وقت همه شروع کردند بگریستن و بزرگان و پیرمردان انصار از جا برخاسته دست و پاي رسول خدا ص را بوسیده
عرضکردند ما بخواست خدا و رسول خوشنودیم و اینک اموال و ثروت ما در تحت اختیار شماست اگر بخواهی آنها را میتوانی در
میان قوم خود قسمت نمائی و سخنی که از ناحیه ما بعرض همایونی رسید از مردمی بوده که غرضی نداشته و کینه باطنی ابراز
ننموده لیکن خیال میکرده شخص شما
،ص: 132
به آنها بدبین شده و آنان را تقصیر کار میدانی اکنون از کرده خود پشیمان و از خدا بخشش میطلبند شما هم براي آنها استغفار
نمائید.
1) رسول خدا ص فرمود پروردگارا انصار و فرزندانشان و فرزندان فرزندانشان را بیامرز. )
آنگاه فرمود نمیخواهید دیگران با زبان مدحگستري و دست پر از نزد شما مراجعه نمایند و شما با سهم رسولتان برابر باشید؟ گفتند

جلد 1

صفحه 75 از 179
آري بدان چه اراده دارید خشنودیم.
رسول خدا ص براي تشویق آنان فرمود اینک انصار، نانخور من و صاحب سرّ مناند بحدي که اگر مردم در بیابان صاف و همواري
حرکت کنند و انصار در میان درههاي کوه راه بروند من همراه انصار حرکت میکنم پروردگارا انصار را بیامرز.
در روز حنین، رسول خدا ص چهار شتر بعباس بن مرداس داد وي غضبناك شده این اشعار را سرود.
آیا غنیمت من و سهم عبید (اسب جنگی) مرا در میان عیینه و اقرع قرار میدهی با آنکه حصن پدر عیینه و حابس پدر اقرع هیچ جا بر
پدر من مقدم نبودند و من خود را کمتر از هیچ یک از آنها نمیدانم و کسی را که امروز خوار بسازي عالیمقام نمیشود.
این اعتراض بگوش پیغمبر ص رسیده او را احضار کرد و فرمود تو گفته
ا تجعل نهبی و نهب العبید بین الاقرع و عیینه
؟ ابو بکر که حضور داشت عرضکرد پدر و مادرم فداي شما باد شما شاعر نیستید سؤال فرمود مگر او چه گفته وي همان طور که
«1» در بالا نوشتیم بعرض رسانید
______________________________
1) از اینکه پیغمبر اکرم نخواسته سروده عباس را بطور صحیح بخواند بر اثر آن بوده که رسول خدا بیاندازه از خواندن شعر )
اجتناب میکرده و شعر را مناسب با مقام خود نمیدانسته و ابو بکر با آنکه بخیال خود بسیار با آن حضرت معاشر بوده نفهمیده که
غرض او از تبدیل کلمات شعر چه بوده.
،ص: 133
1) رسول خدا ص به امیر المؤمنین ع فرمود زبان عباس را جدا کن، عباس گوید سوگند بخدا این فرموده از روز خثعم که به دیار )
ما ریختند بر من سختر گذشت و زیادتر ناراحت کرد. علی دست مرا گرفت و مرا برد و آنجا اگر میدانستم کسی هست که مرا
شفاعت کند بدو متوسل میشدم بعلی ع عرضکردم اکنون زبان مرا میبري؟ فرمود آري من مأموریت خود را انجام میدهم و بالاخره
مرا در آبگاهها و راحتگاههاي شتران که از حصیر و شاخهاي درخت خرما ساخته بودند آورد و فرمود میان چهار تا صد شتر را
براي خود انتخاب کن من دانستم که تمام اندیشههایی که از محل حرکت تا اینجا نموده و نیز اعتراضم نابجا بوده خجالت کشیده
گفتم پدر و مادرم فداي شما چقدر خانواده کریم و بردبار و دانا هستید. علی ع فرمود رسول خدا ص ترا در ردیف مهاجران قرار
داد و چهار شتر بتو مرحمت کرد اگر میخواهی همان چهار شتر را بگیر و اگر میخواهی صد شتر را در دست اختیار درآور
عرضکردم اینک خواسته خود را باراده شما وامیگذارم تا شما چه فرمائید فرمود من میگویم آنچه را پیغمبر بتو اعطا کرده بپذیر و
خوشنود باش گفت پذیرفتم و بدستور عمل کردم.
فصل- 39 [اعتراض ذو الثدیۀ به تقسیم غنائم و سخن پیامبر که علی او را می کشد]
2) هنگامی که رسول خدا ص غنائم حنین را تقسیم کرد مرد دراز اندام گندمگون پشتخمیدهاي که اثر سجود در میان دو )
چشمش دیده میشد درآمده بدون آنکه به پیغمبر شخصا توجه کرده باشد سلام عمومی کرده بعرض رسانید از کیفیت بخش غنائم
حنین که تحت نظر شما به افراد داده شد کاملا اطلاع پیدا کردم رسول خدا ص فرمود عقیده تو در این خصوص چیست و چگونه
یافتی؟ عرضکرد عقیده من آنست که بعدالت رفتار نکردي.
رسول خدا ص خشمگین شده فرمود واي بر تو هنگامی که دادگري را نزد من نیابی چه شخصی
،ص: 134
سزاوار دادگریست؟! مسلمانان گفتند اجازه میفرمائید او را بکشیم فرمود نه او را بحال خود واگذارید که بزودي پیروانی پیدا خواهد

جلد 1

صفحه 76 از 179
کرد و مانند تیري که از کمان خارج میشود از دین خدا دست برمیدارند و تعدي میکنند و خداي متعال آنها را بدست بهترین مردم
پس از من نابود میسازد.
و چنانچه فرموده بود او و پیروانش در جنگ نهروان که علی ع با خوارج پیکار کرد بدست امیر المؤمنین کشته شدند.